یه چیزی یادم رفته

یه چیزی یادم رفته.
اون همه خط خطی روی دیوار اتاقم، چیه معناش؟
این زخم قدیمی روی مچ دست چپم چیه؟
چرا وقتی همه نهار می خورن من گریه میکنم؟
اون گل سرخ خشکیده ای که لای کتاب قدیمی بغل تختم قایم کردم یادگاری کیه؟
من یه چیزی رو یادم رفته. یه چیز مهم.
انگار که یه تیکه از مغزم رو دزدیدن، یا از دلم رو. خوبم. آروم ترم.
دیگه فکر نمی کنم گنجیشکم.
دیگه فکر نمی کنم آخرش یه روز خودمو آویزون می کنم به این چنار.
دکتر گفته به زندگی فکر کن،
اما من زندگی رو خوب یادم نمیاد، انگار یه تیکه مهمش یادم رفته.
یادم رفته. هیشکی یادم نمیاره.
شبها که قبل خواب خیره می شم به سقف،
همش میدونم باید یه چیزی یادم بیاد،
یه اسم شاید، اما تو سرم فقط عکس تاریکی هست.
من یه چیزی، یه کسی یادم رفته.
یه چیزی رو گم کردم.
دو شبه باز تو سرم صدا میاد، یه صدای قشنگ که نمیدونم کیه،
میگه میام دنبالت. نمیاد. به دکتر نمیگم تو سرم صدا میاد،
دوباره میده سرمو برق بذارن. نمیخوام صدا بره...

#حمید_سلیمی
دیدگاه ها (۱)

این روزها هر کس چند ثانیه‌ای در کنارم مینشیندتنها یک جمله زب...

من دلم نمیخواد یادت بیوفتممن دلم نمیخواد یادت بیوفتممن دلم ن...

لُکنت ؛فقط از کارماندنِ زبان نیست!چشم ها هم گاهیروی یک چهره ...

بیب من برمیگردم پارت: 41( جونگکوک) به سختی چشمام رو باز کردم...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۸

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: دوست ندارم اینو بازی کنم، ولی سرگرم‌ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط