پارت ۳
P.3
نامجون:
اون دختر رو انداختن تو صندوق ماشین !
وای خدایاااااا دیگه حسش نیست که پرونده حل کنممممم!!
قلب نامجون:
هویییی ادم باششش
اون یه دختر معصومه که الان به کمکت نیاز داره ..
مغزش:
اره راست میگه یبار بهش گوش کن ..
نامجون:
فاک ایت..
نویسنده:
اون ماشین خیلی سریع به بیرون از شهر رفت و نامجون هم خیلی نامحسوس دنبالش افتاد..
(البته خداروشکر که مست نکرد:/)
نامجون:
هوف لعنتای منحرف و هیز ..
هرچی میشه این دخترارو میبرن ..
جدیداخیلی درمورد این چیزا پرونده دارم ..
(ماشین وایستاد)
نامجون هم وایستاد و یجا پارک کردوبهشون نگاه کرد...
نامجون:
اون دختر رو انداختن تو صندوق ماشین !
وای خدایاااااا دیگه حسش نیست که پرونده حل کنممممم!!
قلب نامجون:
هویییی ادم باششش
اون یه دختر معصومه که الان به کمکت نیاز داره ..
مغزش:
اره راست میگه یبار بهش گوش کن ..
نامجون:
فاک ایت..
نویسنده:
اون ماشین خیلی سریع به بیرون از شهر رفت و نامجون هم خیلی نامحسوس دنبالش افتاد..
(البته خداروشکر که مست نکرد:/)
نامجون:
هوف لعنتای منحرف و هیز ..
هرچی میشه این دخترارو میبرن ..
جدیداخیلی درمورد این چیزا پرونده دارم ..
(ماشین وایستاد)
نامجون هم وایستاد و یجا پارک کردوبهشون نگاه کرد...
۹.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.