خواب بودی حیفم آمد با لبت بازی کنم

"خــــواب بودی حیفم آمـــد با لبت بازی کنم
پیش خودگفتم کمی تمرین خودسازی کنم"

یک دلم در فکـر لبها ، یک دلم مملو عشق
ساعتی با خودنشستم تا دلـم راضی کنم

گفتم این نقــاشی بکر است و باید تا سحر
در کنـــارش باشم و با او غــــزل سازی کنم

شعر موزون بودی وسرشار احساسات ناب
مانده بودم با چه سبکــی واژه پردازی کنم

می نوشتم صد غزل یا مثنوی،تک بیت ناب
تا که با اشعــــار خود جای تو طنـــازی کنم

لحظـه ای ترکیب موهــــــایت مرا آشفته کرد
بر سرم زد تا کمی با مـــــــوی تو بازی کنم

#مسعود_محمدپور
🌸 💫 💫 💐 💫 💫 🌸
❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
🌸 💫 💫 💐 💫 💫 🌸
دیدگاه ها (۱)

💞 💞 💞 💞 💞 💞 💞 یک بغل شعر در اندوه نگاهت داریتو به منظومه ی خ...

"ﺗﻮ" ﺩﺭ ﺟﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﻏﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ"ﺗﻮ" ﺍﯾﻤﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ❣ ﺍ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط