magicad lane
part ¹¹
یونگ:خب اون بچه کوچولو کجاس که قرار بود باهات ازدواج کنه
یونگی:سوجین بیارش "سرد"
سوجین:ارباب اینم جناب پارک "خنده"
جیمین:سلام"خنده"
هانول:ای قربونت بشم چه نازی تو اسمت چیه
جیمین:پارک جیمین "لبخند"
یونگ:منو یاد بچگیای یونگی انداخت عررررررررررررررررررررررررر "گریه"
یونا:بابا بزرگ از سنت خجالت بکش
هانا:یونا این چه طرز رفتار با پدر بزرگته ببخشید قربان "تعظیم"
یونگ:جونگی تو چیکار میکنی پسرم "خنده"
هانا:جیمین جان از مامانت چه خبر
جیمین:هنوز هیچی نگفته بجاش من کل این عمارتو رو سر این خراب کردم
یونا:پس خیلی بدبخت شدی داداش
جیمین:سوهی یه لحظه بیا
سوهی:چشم قربان
"طبقه ۳ "
سوهی:چی شده قربان
جیمین:چرا رابطه اون اقا پیره با خانم مین اینقدر بده
سوهی:چون......."حرفشو قطع کرد" ا-ارباب "تعظیم"
یونگی:برو پایین سوهی و از خانوادم پذیرایی کن من به این میگم"سرد"
سوهی:چشم قربان "رفت"
یونگی:به تو هیچ ربطی نداره "سرد"
جیمین:میخوام بدونم بگو بهم توروخدا"کیوت-یونگی رو بغل کرد"
یونگی:اگر بفهمی نباید به کسی بگی هوم "سرد"
جیمین:قول میدم به هیچکس نگم ددی گربه "خنده"
یونگی:به این دلیل رابطه پدربزرگم با مامانم بده که پدربزرگم یه نفر دیگه رو برای ازدواج با پدرم انتخاب کرده بوده ولی بدون اینکه پدربزرگم بفهمه پدرم با مادرم ازدواج کرده و بعد از ۳ سال به پدربزرگم گفت و حالا باهم رابطه خوبی ندارن و فقط بخاطر اینکه اولین فرزندشون پسر بوده و وارث خانواده مین بوده قبول کردن که باهم باشن فهمیدی بیبی "سرد"
جیمین:هوم خب ولی دلیل نمیشه که باهاش بد رفتاری کنن مامان تو خیلی مهربونه "خنده"
یونگی:دیگه اینا به پدربزرگ و مادرم ربط داره حالا هم بیا بریم پایین "سرد"
جیمین:باشه "خنده"
"حال"
یون:رفتین چیکار کنین "تعجب"
جیمین:عروسک بیاریم بیا "خنده"
یون:ممنون "ذوق"
یونا:جیمین هر موقع خواستی پاچه خواری کنی به بابا بزرگم راجب به یونگی بگو "خنده"
هانول:دخترم اروم باش
جیمین:هیچی نشده که بخوام پاچه خواری کنم و هر اتفاقی که افتاده به خودمون مربوطه نه کس دیگه ای "خنده"
یونگ:جونگی گوش کن باید یه زنی انتخاب میکردی که مثل این پسر خوب باشه ولی تو کیو انتخاب کردی یه احمق "عصبی"
سوهی:بفرمایین میل کنین "خنده"
جیمین:کجای خانم مین احمق میخوره ؟ "اخم"
یونگ: همجاش
جیمین:جناب مین
یونگ:بگو پدربزرگ اینطوری راحت ترم
جیمین:پدربزرگ جان شما به اجبار ازدواج کردین ؟"خنده"
یونگ:نه من عاشق همسرم بودم و باهاش ازدواج کردم
جیمین:خب شاید جناب مین همین حسو به همسرش داشته و بخاطر همین با ایشون ازدواج کرده شما میتونین به زور بگین که عاشق فردی بشه که ازش متنفر هست خیر نمیشه و خب چیزی که من طی این دو روز در اقای مین و خانم مین دیدم کمی از ................
یونگ:خب اون بچه کوچولو کجاس که قرار بود باهات ازدواج کنه
یونگی:سوجین بیارش "سرد"
سوجین:ارباب اینم جناب پارک "خنده"
جیمین:سلام"خنده"
هانول:ای قربونت بشم چه نازی تو اسمت چیه
جیمین:پارک جیمین "لبخند"
یونگ:منو یاد بچگیای یونگی انداخت عررررررررررررررررررررررررر "گریه"
یونا:بابا بزرگ از سنت خجالت بکش
هانا:یونا این چه طرز رفتار با پدر بزرگته ببخشید قربان "تعظیم"
یونگ:جونگی تو چیکار میکنی پسرم "خنده"
هانا:جیمین جان از مامانت چه خبر
جیمین:هنوز هیچی نگفته بجاش من کل این عمارتو رو سر این خراب کردم
یونا:پس خیلی بدبخت شدی داداش
جیمین:سوهی یه لحظه بیا
سوهی:چشم قربان
"طبقه ۳ "
سوهی:چی شده قربان
جیمین:چرا رابطه اون اقا پیره با خانم مین اینقدر بده
سوهی:چون......."حرفشو قطع کرد" ا-ارباب "تعظیم"
یونگی:برو پایین سوهی و از خانوادم پذیرایی کن من به این میگم"سرد"
سوهی:چشم قربان "رفت"
یونگی:به تو هیچ ربطی نداره "سرد"
جیمین:میخوام بدونم بگو بهم توروخدا"کیوت-یونگی رو بغل کرد"
یونگی:اگر بفهمی نباید به کسی بگی هوم "سرد"
جیمین:قول میدم به هیچکس نگم ددی گربه "خنده"
یونگی:به این دلیل رابطه پدربزرگم با مامانم بده که پدربزرگم یه نفر دیگه رو برای ازدواج با پدرم انتخاب کرده بوده ولی بدون اینکه پدربزرگم بفهمه پدرم با مادرم ازدواج کرده و بعد از ۳ سال به پدربزرگم گفت و حالا باهم رابطه خوبی ندارن و فقط بخاطر اینکه اولین فرزندشون پسر بوده و وارث خانواده مین بوده قبول کردن که باهم باشن فهمیدی بیبی "سرد"
جیمین:هوم خب ولی دلیل نمیشه که باهاش بد رفتاری کنن مامان تو خیلی مهربونه "خنده"
یونگی:دیگه اینا به پدربزرگ و مادرم ربط داره حالا هم بیا بریم پایین "سرد"
جیمین:باشه "خنده"
"حال"
یون:رفتین چیکار کنین "تعجب"
جیمین:عروسک بیاریم بیا "خنده"
یون:ممنون "ذوق"
یونا:جیمین هر موقع خواستی پاچه خواری کنی به بابا بزرگم راجب به یونگی بگو "خنده"
هانول:دخترم اروم باش
جیمین:هیچی نشده که بخوام پاچه خواری کنم و هر اتفاقی که افتاده به خودمون مربوطه نه کس دیگه ای "خنده"
یونگ:جونگی گوش کن باید یه زنی انتخاب میکردی که مثل این پسر خوب باشه ولی تو کیو انتخاب کردی یه احمق "عصبی"
سوهی:بفرمایین میل کنین "خنده"
جیمین:کجای خانم مین احمق میخوره ؟ "اخم"
یونگ: همجاش
جیمین:جناب مین
یونگ:بگو پدربزرگ اینطوری راحت ترم
جیمین:پدربزرگ جان شما به اجبار ازدواج کردین ؟"خنده"
یونگ:نه من عاشق همسرم بودم و باهاش ازدواج کردم
جیمین:خب شاید جناب مین همین حسو به همسرش داشته و بخاطر همین با ایشون ازدواج کرده شما میتونین به زور بگین که عاشق فردی بشه که ازش متنفر هست خیر نمیشه و خب چیزی که من طی این دو روز در اقای مین و خانم مین دیدم کمی از ................
۳.۸k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.