black flower(p,236)

black flower(p,236)

تهیونگ با چشم اسامی و قیمت غذاها رو از نظر گذروند.

تهیونگ: من یه چائوفان میخوام.... تو چی میخوری جئون ؟

مِنو رو به جونگ کوک داد و اون ساده ترین غذای ممکن رو انتخاب کرد.

جونگکوک: منم یه نودل چومین میخورم.

سفارششون رو دادند و اون پسر توی دفترچه ش یادداشت کرد.

جونگکوک: امیدوارم مسموم نشیم.

پسر بزرگتر زیر لب گفت و تهیونگ چشماشو ریز کرد.

تهیونگ: اینقدر لوس نباش جئون.... قبلا با خانواده ام اینجا میومدیم.... صاحبش دوست مادرمه.

گفت و گوشای آلفا رو تیز کرد.

جونگکوک: خانواده ت؟ به جز اینکه فوت کردن حرف دیگه ای در موردشون نزدی.

تهیونگ دستش رو زیر چونه اش گذاشت.

تهیونگ: والدینم رو از دست دادم اما خواهرم هنوز زنده است.

جونگکوک: خواهرت چند سالشه؟ میخوام باهاش آشنا شم.

جونگ کوک با کنجکاوی گفت و تهیونگ خیلی راحت جوابش رو داد.

تهیونگ: از من بزرگتره یه دختر و یه پسر داره و چند ماه دیگه میخواد با دوست پسرش ازدواج کنه.

جونگکوک: که اینطور ... پدر و مادرت...

جونگ کوک دهنش رو باز کرد اما با چپ چپ نگاه کردن تهیونگ دهنش رو بست.

اون فقط میخواست از خانواده ی جفتش شناخت پیدا کنه خواسته ی زیادی بود؟

تا زمانی که غذاهاشون آماده بشه چند دقیقه تو سکوتی که آلفا ابداً ازش راضی نبود سپری شد و تهیونگ باز هم خودش رو سرگرم موبایلش کرد.

*****

500 تاییمون مبارک🥳 ممنون از فالور های عزیزم و دوستانی که نظراتشون رو میگن ❤️🫰🏻🫶🏻
دیدگاه ها (۱۱۳)

black flower(p,237)

black flower(p,235)

black flower(p,234)

black flower(p,238)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط