پارت 3 رمان دارم دیوونه میشم
از دید آی :
میخواستم کاری که کونیکیدا بهم سپرده بوده بود رو انجام بدم که گوشیم زنگ زد...
کوشیرو: آی بدبخت شدیم ، فهمیدم دروازه ها به کدوم دنیا باز شدند...
آی:خب حالا کجا باز شدند؟😒
کوشیرو : به دنیای سگ های ولگرد بانگو بیست!😨
آی :چ... چی؟😨
کوشیرو : به دازای بگو کلی اسلحه باخودش ببره ، چویا هم با خودت ببر ، به آتسوشی و آکوتاگاوا و موری و کیوکا هم نیاز داریم!
آی : دروازه ها الان فقط الکی باز اند پس تا چند ساعت دیگه کامل باز میشند؟
کوشیرو: وقت نداریم و تانیم ساعت دیگه هم باز میشند راستی اوداساکو هم برگردون به زندگی چون به اونم نیاز داریم!
آی : باشه.
و قطع کردم و به دازای گفتم....
آی: دازای به چویا و موری سان و آکوتاگاوا زنگ بزن و بهشون بگو به محل دروازه ها برن و تا جای ممکن با خودشون کلی اسلحه بیارن خودتم کلی اسلحه بردار!
بعدش اوداساکو هم به زندگی برگردوندم و بهش گفتم....
آی: سلام اوداساکو سان ببخشید ولی ازت یه درخواست خیلی بزرگ دارم ؛ خواهشا با کلی اسلحه باهامون بیا!
کونیکیدا: چه اتفاقی افتاده؟
آی: دروازه به سمت جهان بیسته !
کنجی: خب که چی؟
آی : تنها کسانی که میتونن جلوی اعضای بیستو بگیرن دازای ، چویا، آتسوشی ، آکوتاگاوا ، کیوکا، موری سان و اوداساکو سانن!
دازای: برای چی ما؟
آی: توکس بهتری رو میشناسی که بتونه جلوی خودش وایسته؟
کیوکا: منظورت چیه؟
آی: دازای توی اون دنیا رئیس مافیا ، چویا دست راستش، آتسوشی و کیوکا قاتلای مافیا ، آکوتاگاوا و اوداساکو هم عضو آژانس هستند!
رامپو : چطوری میخوای جلوشونو بگیری؟
آی : دوستم برام یه قرارداد صلح درست کرده که اگر دو طرف امضاش کنن ، دیگه کاری نمیتونن بر علیه هم کنن.
کونیکیدا: این درست ولی چطور میخوای امضا رو ازشون بگیری؟
ادامه دارد....
تا حالا خوب شده؟
میخواستم کاری که کونیکیدا بهم سپرده بوده بود رو انجام بدم که گوشیم زنگ زد...
کوشیرو: آی بدبخت شدیم ، فهمیدم دروازه ها به کدوم دنیا باز شدند...
آی:خب حالا کجا باز شدند؟😒
کوشیرو : به دنیای سگ های ولگرد بانگو بیست!😨
آی :چ... چی؟😨
کوشیرو : به دازای بگو کلی اسلحه باخودش ببره ، چویا هم با خودت ببر ، به آتسوشی و آکوتاگاوا و موری و کیوکا هم نیاز داریم!
آی : دروازه ها الان فقط الکی باز اند پس تا چند ساعت دیگه کامل باز میشند؟
کوشیرو: وقت نداریم و تانیم ساعت دیگه هم باز میشند راستی اوداساکو هم برگردون به زندگی چون به اونم نیاز داریم!
آی : باشه.
و قطع کردم و به دازای گفتم....
آی: دازای به چویا و موری سان و آکوتاگاوا زنگ بزن و بهشون بگو به محل دروازه ها برن و تا جای ممکن با خودشون کلی اسلحه بیارن خودتم کلی اسلحه بردار!
بعدش اوداساکو هم به زندگی برگردوندم و بهش گفتم....
آی: سلام اوداساکو سان ببخشید ولی ازت یه درخواست خیلی بزرگ دارم ؛ خواهشا با کلی اسلحه باهامون بیا!
کونیکیدا: چه اتفاقی افتاده؟
آی: دروازه به سمت جهان بیسته !
کنجی: خب که چی؟
آی : تنها کسانی که میتونن جلوی اعضای بیستو بگیرن دازای ، چویا، آتسوشی ، آکوتاگاوا ، کیوکا، موری سان و اوداساکو سانن!
دازای: برای چی ما؟
آی: توکس بهتری رو میشناسی که بتونه جلوی خودش وایسته؟
کیوکا: منظورت چیه؟
آی: دازای توی اون دنیا رئیس مافیا ، چویا دست راستش، آتسوشی و کیوکا قاتلای مافیا ، آکوتاگاوا و اوداساکو هم عضو آژانس هستند!
رامپو : چطوری میخوای جلوشونو بگیری؟
آی : دوستم برام یه قرارداد صلح درست کرده که اگر دو طرف امضاش کنن ، دیگه کاری نمیتونن بر علیه هم کنن.
کونیکیدا: این درست ولی چطور میخوای امضا رو ازشون بگیری؟
ادامه دارد....
تا حالا خوب شده؟
- ۱.۷k
- ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط