اون..
اون...
شب ها تا صبح گریه میکنه...
تو تنهاییش فریاد میکشه...
از خودش و اشتباهاتش متنفره...
جوری باهاش رفتار میشه که انگار ادم نیست و احساس نداره...
توسط همه سرزنش میشه...
کسی باورش نداره...
تو دید کسایی عوضی شده که یه روزایی از تمام خودش براشون مایه میزاشته...
دقیقا همونایی رو از دست داد که میترسید از از دست دادنشون...
سیل خاطرات به سمتش هجوم میارن...
هر روز ارزو میکنه کاش هیچوقت پابه این دنیا نمیذاشت...
روزاشو به سختی شب میکنه...
با چهره پوکر فیس اشک میریزه...
نفس هاش سنگین شده...
رو دستش رد تیغه...
اشکاش امون نمیدن...
از عالم و آدم هیت میگیره...
دوستاش باهاش بحث میکنن...
دلتنگه...
نمیتونه احساساتشو بیان کنه...
چنگ میندازه به موهای سرش...
قلبش درد میکنه...
شبا کابوس میبینه...
و اون بازم میخنده...
میخنده و میخنده و میخنده...
تا خستگیشو از دید آدما پنهون کنه...
اون...منم..!
شب ها تا صبح گریه میکنه...
تو تنهاییش فریاد میکشه...
از خودش و اشتباهاتش متنفره...
جوری باهاش رفتار میشه که انگار ادم نیست و احساس نداره...
توسط همه سرزنش میشه...
کسی باورش نداره...
تو دید کسایی عوضی شده که یه روزایی از تمام خودش براشون مایه میزاشته...
دقیقا همونایی رو از دست داد که میترسید از از دست دادنشون...
سیل خاطرات به سمتش هجوم میارن...
هر روز ارزو میکنه کاش هیچوقت پابه این دنیا نمیذاشت...
روزاشو به سختی شب میکنه...
با چهره پوکر فیس اشک میریزه...
نفس هاش سنگین شده...
رو دستش رد تیغه...
اشکاش امون نمیدن...
از عالم و آدم هیت میگیره...
دوستاش باهاش بحث میکنن...
دلتنگه...
نمیتونه احساساتشو بیان کنه...
چنگ میندازه به موهای سرش...
قلبش درد میکنه...
شبا کابوس میبینه...
و اون بازم میخنده...
میخنده و میخنده و میخنده...
تا خستگیشو از دید آدما پنهون کنه...
اون...منم..!
۵.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.