سلام ارمیااااااااااااااااببخشید من نبودم و نتونستم نه

سلام ارمیاااااااااااااااا💜💖💜💞ببخشید من نبودم و نتونستم نه وانشات بزارم و نه فعالیت کنم😳
تو این چند روز هیچچچچچچچچچچچچ به گوشی دست نزدم♥
آخه این چند روز مامانم و بابام رفتن شیراز برای یه کاری ،برای همین منو داداشم بخاطر این مریضی کوفتی خونه موندیم و جایی نرفتیم.
صبح رفتنه مامان بابام رفتم داداشم و اس صبحونه بیدار کنم که دیدم وسطه اتاق خوابیده و حالش خوب نیس.رفتم صداش زدم بلندش کردم که رو دستم افتاد و نمیتونست حرکت کنه اینقد ترسیدم صداش زدم و بی جون جواب میداد.زنگ زدم بابام بهش گفتم حالش خوب نیس گفت که برو داروهایی که بهت میگم تو یخچال وردار بدش.خلاصه تو این چند روز درگیر داداشم بودم که به لطفا من الان خوب شده😄
ولی خدا میدونه چقدددددد ترسدیمممممم😐😂
خوب همین بود داستانه منو داداشم😁
خوب الان ف یکام امادس الان 5 پارت میزارم ولی نظر بدیناااااا😊
دیدگاه ها (۳۴)

💜💜💜💜

آخه مگه من بدون تو زنده میمونم تهیونگیییییییییی😢💞💜💞💜💞💜💞 #جذا...

😔ارمیا خبر بدی واستون دارم 😔😞چند تا ارمی شماره ی کوکی رو پید...

موچی موچی موچی موچی موچی موچی موچی موچی موچی موچیییییی😁😄😂عاش...

رمان افسر پلیس پارت ³زنگ درو زدم جیمین: کیه؟تهیونگ: درو وا ک...

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ...

پارت بیستو هفتمرفتم و داخل شدم مامانم:الهی فداتشم اومدی!نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط