رمان بیداری خون آشام
رمان بیداری خون آشام
جلد دوم از مجموعه کیه را هادسون
به قلم : تیم اورورک
مترجم : صبا ایمانی
حجم رمان : ۳.۳۲ مگابایت پی دی اف , ۱.۰۸ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۲ مگابایت نسخه ی جاوا , ۱۹۸ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ای از داستان رمان:
دکتر رو به رویم نشسته بود و با دستهای لاغرش پروندهام را روی دامن پشمیاش نگه داشته بود. از پشت شیشههای عینکش با چشمهای خاکستری روشنش به من نگاه کرد. چهرهاش بد نبود ولی به خاطر موهای بورش که سفت و محکم به شکل گوجهای بالای گردنش بسته بود، چهرهاش سخت و تقریبا عصبانی به نظر میرسید. نمیتوانست بیشتر از سی و پنج سال داشته باشد ولی به خاطر
فرمت رمان:pdf,apk,java,epub
جعبه دانلود گزارش خرابی
دانلود رمان با فرمت pdf
دانلود رمان با فرمت apk
دانلود رمان با فرمت java
دانلود رمان با فرمت jad
دانلود رمان با فرمت جاوا (پرنیان)
دانلود رمان با برمت epub
صفحه ی اول رمان:
ـ کابوسها چی؟
ـ هنوزم میبینیشون؟
ـ آره.
دکتر رو به رویم نشسته بود و با دستهای لاغرش پروندهام را روی دامن پشمیاش نگه داشته بود. از پشت شیشههای عینکش با چشمهای خاکستری روشنش به من نگاه کرد. چهرهاش بد نبود ولی به خاطر موهای بورش که سفت و محکم به شکل گوجهای بالای گردنش بسته بود، چهرهاش سخت و تقریبا عصبانی به نظر میرسید. نمیتوانست بیشتر از سی و پنج سال داشته باشد ولی به خاطر عینکش و جوری که موهایش را بسته بود چهل و پنج ساله به نظر میرسید. به نظر آدمی شایسته و خشک و رسمی میآمد ولی میتوانستم ببینم که چیزی بیشتر از این درمورد او وجود دارد.
از پشت لبهی عینکش به من نگاه کرد و گفت:« همیشه یه جورن؟»
هرچند میدانستم منظورش چیست ولی پرسیدم:« درمورد مامانم؟ آره اکثرشون درمورد مامانمه.»
مشتاق نسبت به هرکلمهای که میگفتم پشت سر هم سوال میپرسید. پرسید:« اکثرشون؟»
تکرار کردم:« اکثرشون.»
پروندهام را باز کرد و خودکاری از روی میز برداشت:« بقیشون چی؟ اونایی که درمورد مامانت نیستن؟»
ـ دکتر کیتس۱ من شش ماهه که دارم میام شما رو میبینم. خودتون بقیشو میدونین.
ـ خون آشاما؟
بدون اینکه چشم ازش بردارم گفتم:« آره.»
خودکارش را روی کاغذ نگه داشت و مصرانه گفت:« درموردشون بهم بگو.»
ـ چرا؟ چه اهمیتی داره؟
سعی میکردم که عصبانی نشوم. ادامه دادم:« تو که حرفمو باور نمیکنی… هیچکس باور نمیکنه. این دلیل اینه که من اینجام، درسته؟ مرکز فرماندهی میخواد بدونه که من دیوونهام؟… میخواد بدونه من صلاحیت اینو دارم که دوباره به عنوان پلس تو خیابونا باشم. واقعا همهی اینا به خاطر همین نیست؟»
با صدایی آمرانه گفت:« میتونی کارفرماهاتو به خاطر شک کردن بهت مقصر بدونی، کیرا؟»
ـ البته که مقصر میدونمشون. اونا کسایی بودن که منو فرستادن رگد کوو.
پرونده ام را ورق زد و گفت:« اینجور که من دارم میبینم تو خودت داوطلب شدی بری کیرا.» بعد سرش را بالا گرفت و گفت:« کسی مجبورت نکرد.»
تشر زدم:« ولی اگه میدونستم…» بعد حرفم را قطع کردم.
دوباره با همون صدای آمرانه گفت:« چیو میدونستی؟»
ـ اگه میدونستم خون آشاما به اون شهر هجوم آوردن اون پست رو قبول نمیکردم.»
رمان بیداری خون آشام از تیم اورورک
http://fazkhone.blog.ir/1395/10/11/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%A2%D8%B4%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B1%DA%A9
جلد دوم از مجموعه کیه را هادسون
به قلم : تیم اورورک
مترجم : صبا ایمانی
حجم رمان : ۳.۳۲ مگابایت پی دی اف , ۱.۰۸ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۲ مگابایت نسخه ی جاوا , ۱۹۸ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ای از داستان رمان:
دکتر رو به رویم نشسته بود و با دستهای لاغرش پروندهام را روی دامن پشمیاش نگه داشته بود. از پشت شیشههای عینکش با چشمهای خاکستری روشنش به من نگاه کرد. چهرهاش بد نبود ولی به خاطر موهای بورش که سفت و محکم به شکل گوجهای بالای گردنش بسته بود، چهرهاش سخت و تقریبا عصبانی به نظر میرسید. نمیتوانست بیشتر از سی و پنج سال داشته باشد ولی به خاطر
فرمت رمان:pdf,apk,java,epub
جعبه دانلود گزارش خرابی
دانلود رمان با فرمت pdf
دانلود رمان با فرمت apk
دانلود رمان با فرمت java
دانلود رمان با فرمت jad
دانلود رمان با فرمت جاوا (پرنیان)
دانلود رمان با برمت epub
صفحه ی اول رمان:
ـ کابوسها چی؟
ـ هنوزم میبینیشون؟
ـ آره.
دکتر رو به رویم نشسته بود و با دستهای لاغرش پروندهام را روی دامن پشمیاش نگه داشته بود. از پشت شیشههای عینکش با چشمهای خاکستری روشنش به من نگاه کرد. چهرهاش بد نبود ولی به خاطر موهای بورش که سفت و محکم به شکل گوجهای بالای گردنش بسته بود، چهرهاش سخت و تقریبا عصبانی به نظر میرسید. نمیتوانست بیشتر از سی و پنج سال داشته باشد ولی به خاطر عینکش و جوری که موهایش را بسته بود چهل و پنج ساله به نظر میرسید. به نظر آدمی شایسته و خشک و رسمی میآمد ولی میتوانستم ببینم که چیزی بیشتر از این درمورد او وجود دارد.
از پشت لبهی عینکش به من نگاه کرد و گفت:« همیشه یه جورن؟»
هرچند میدانستم منظورش چیست ولی پرسیدم:« درمورد مامانم؟ آره اکثرشون درمورد مامانمه.»
مشتاق نسبت به هرکلمهای که میگفتم پشت سر هم سوال میپرسید. پرسید:« اکثرشون؟»
تکرار کردم:« اکثرشون.»
پروندهام را باز کرد و خودکاری از روی میز برداشت:« بقیشون چی؟ اونایی که درمورد مامانت نیستن؟»
ـ دکتر کیتس۱ من شش ماهه که دارم میام شما رو میبینم. خودتون بقیشو میدونین.
ـ خون آشاما؟
بدون اینکه چشم ازش بردارم گفتم:« آره.»
خودکارش را روی کاغذ نگه داشت و مصرانه گفت:« درموردشون بهم بگو.»
ـ چرا؟ چه اهمیتی داره؟
سعی میکردم که عصبانی نشوم. ادامه دادم:« تو که حرفمو باور نمیکنی… هیچکس باور نمیکنه. این دلیل اینه که من اینجام، درسته؟ مرکز فرماندهی میخواد بدونه که من دیوونهام؟… میخواد بدونه من صلاحیت اینو دارم که دوباره به عنوان پلس تو خیابونا باشم. واقعا همهی اینا به خاطر همین نیست؟»
با صدایی آمرانه گفت:« میتونی کارفرماهاتو به خاطر شک کردن بهت مقصر بدونی، کیرا؟»
ـ البته که مقصر میدونمشون. اونا کسایی بودن که منو فرستادن رگد کوو.
پرونده ام را ورق زد و گفت:« اینجور که من دارم میبینم تو خودت داوطلب شدی بری کیرا.» بعد سرش را بالا گرفت و گفت:« کسی مجبورت نکرد.»
تشر زدم:« ولی اگه میدونستم…» بعد حرفم را قطع کردم.
دوباره با همون صدای آمرانه گفت:« چیو میدونستی؟»
ـ اگه میدونستم خون آشاما به اون شهر هجوم آوردن اون پست رو قبول نمیکردم.»
رمان بیداری خون آشام از تیم اورورک
http://fazkhone.blog.ir/1395/10/11/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%A2%D8%B4%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B1%DA%A9
- ۱۲.۷k
- ۱۱ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط