زمانیکه پدرم درب شربت سینه را
زمانیکه پدرم درب شربت سینه را
نمیتواند بازکند؛وقاشق شربت با لرزه به دندانش میخورد!!دلم میخواهد قاشق را در گلوی شیشه کرده و خفه بکنم تا زورش را به پیری فرسوده نشان ندهدو بفهمداین پیرناتوان ضعیف ترین هم باشدقویترین تکیه گاه من است!
نمیتواند بازکند؛وقاشق شربت با لرزه به دندانش میخورد!!دلم میخواهد قاشق را در گلوی شیشه کرده و خفه بکنم تا زورش را به پیری فرسوده نشان ندهدو بفهمداین پیرناتوان ضعیف ترین هم باشدقویترین تکیه گاه من است!
- ۳۸۸
- ۰۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط