time eout
Part:12
با صدای زنگگوشیش از خواب بلند شد. لیکس:عاییشش این کیه سر صبحی بدون نگاه انداختن به اسم جواب داد:بله. کاجو:تو کجایی پسر چرا دیشب نیومدییییی. با صدای داد مادرش گوشیو از گوشش فاصله داد:وایی مامان با بچه ها بودم دیگه. کاجو:بچه ها کیانن؟. لیکس:اوفف منظورم اینه خونه هانم با هان بودم دیشب فیلم میدیدیم خوابمون برده. کاجو:خیلیه خب کاری که نکردین. لیکس:نه مامان چیکار میخواسته بکنیم. کاجو:خیله خب بیا خونه زود. لیکس:باشه. بعد قطع کرد و بدون توجه به هیون که هنوز لالا بود دوباره خوابید که فورا کوک در رو با کرد و هیون از جاش پرید و جیغ کشید:وایییی. و از جیغ هیون فلیکس و کوک هم جیغ کشیدن. لیکس:وای زهر ترک شدم مرد چرا جیغ میکشی. کوک:وای قلبم اومد تو دهنم بیایید بیرون. کوک رفت بیرون...هیون به فلیکس نگاه میکرد..لیکس از جاش بلند شد و رفت دستشویی و کارای لازم کرد و اومد بیرون ولی همچنان نگاه هیون روش بود:خوردی منو انقدر نگام کردی. هیون:ها چی نه بابا چی میگی. لیکس: باشه خر شدم زود بیا. از اتاق رفت بیرون بلافاصله هیون کاراشو زود کرد و رفت بیرون.ویکی:بههبه پرنسمون بیدارشد بالاخره. هیون:ساکت شو. ویکی:ایشش.یونمین درحال لاو ترکوندن بودن و قوربون صدقه هم میرفت(عیوو). ویکی:اهههه جمع کنید این چندش بازیو مثلا سر سفره ایم ها..عیوووو. به غذا خوردنش به زور ادامه داد چون یونمین دقیقا جلوش نشسته بودن و داشتن چندش بازی میکردن این دهن اون میداد این دهن اون. ویکی:وای کم مونده همین الان همینجا بکنیش ولش کن دیگه. یونگی:ایش به تو چه اصن. یونجون:بابا خب راست میگه دیگه ماهم ادمیم اینجا هی دهن هم میزارین اه ول کنید دیگه ناموصن..حالمونو بهم زید عوق. ته:میخوام یه چیزی رو اعلام کنم. هیون:اوف باز فاز برداشت..بگو بگو. ته:منو کوک باهمیم. همه تعجب کردن البته بغیر از سوبین و یونجون. حتی خود کوک هم تعجب کرد که چرا الان داره میگه. کوک:چیمیگی تهیونگ. سوبین:کوک نمیخواد ماسمالی کنی دیشب نزدیک بود دیوار رو از جاش بکنید کاراتونو یواش کنید. بله اتاق تهکوک و یونبین کنارهمه برای همین اره و تهکوک دیشب چیز میکردن ولی نه در اون حد درحد بوسه و اینا. صبحونه شونو میخورن و دور هم میشینن. لیکس:خب حالا که ویکی برگشته دیگه هانسو چیزی نمیخواد پس ما بریم خونه هامون. جیمین:اره واقعا نمیشه ننم گوشیمو جر داد. لینو:خب پس شمارو راجر میبره. هان:ممنون. لیکس:ها راستی هان من دیشب با تو بودم و فیلم میدیم تو خونه تو بعد خوابمون برده اوکی. هان:باشه. فلیکس،هان،سوبین،جیمین، رفتن. ویکی:خب پس منم برم ببینم با این هانسو میخواد چیکار کنه. ته:اوکی فقط خبر بده. ویکی:باشه فعلا بایی. ویکی هم رفت و دیگه فقط پسرا مونده بودن. یونجون:فردا چند شنبه ست؟. یونگی:یکشنبه. یونجون:یعنی تعطیلیم. یونگی:اره احمق جون. یونجون:اخجون.
با صدای زنگگوشیش از خواب بلند شد. لیکس:عاییشش این کیه سر صبحی بدون نگاه انداختن به اسم جواب داد:بله. کاجو:تو کجایی پسر چرا دیشب نیومدییییی. با صدای داد مادرش گوشیو از گوشش فاصله داد:وایی مامان با بچه ها بودم دیگه. کاجو:بچه ها کیانن؟. لیکس:اوفف منظورم اینه خونه هانم با هان بودم دیشب فیلم میدیدیم خوابمون برده. کاجو:خیلیه خب کاری که نکردین. لیکس:نه مامان چیکار میخواسته بکنیم. کاجو:خیله خب بیا خونه زود. لیکس:باشه. بعد قطع کرد و بدون توجه به هیون که هنوز لالا بود دوباره خوابید که فورا کوک در رو با کرد و هیون از جاش پرید و جیغ کشید:وایییی. و از جیغ هیون فلیکس و کوک هم جیغ کشیدن. لیکس:وای زهر ترک شدم مرد چرا جیغ میکشی. کوک:وای قلبم اومد تو دهنم بیایید بیرون. کوک رفت بیرون...هیون به فلیکس نگاه میکرد..لیکس از جاش بلند شد و رفت دستشویی و کارای لازم کرد و اومد بیرون ولی همچنان نگاه هیون روش بود:خوردی منو انقدر نگام کردی. هیون:ها چی نه بابا چی میگی. لیکس: باشه خر شدم زود بیا. از اتاق رفت بیرون بلافاصله هیون کاراشو زود کرد و رفت بیرون.ویکی:بههبه پرنسمون بیدارشد بالاخره. هیون:ساکت شو. ویکی:ایشش.یونمین درحال لاو ترکوندن بودن و قوربون صدقه هم میرفت(عیوو). ویکی:اهههه جمع کنید این چندش بازیو مثلا سر سفره ایم ها..عیوووو. به غذا خوردنش به زور ادامه داد چون یونمین دقیقا جلوش نشسته بودن و داشتن چندش بازی میکردن این دهن اون میداد این دهن اون. ویکی:وای کم مونده همین الان همینجا بکنیش ولش کن دیگه. یونگی:ایش به تو چه اصن. یونجون:بابا خب راست میگه دیگه ماهم ادمیم اینجا هی دهن هم میزارین اه ول کنید دیگه ناموصن..حالمونو بهم زید عوق. ته:میخوام یه چیزی رو اعلام کنم. هیون:اوف باز فاز برداشت..بگو بگو. ته:منو کوک باهمیم. همه تعجب کردن البته بغیر از سوبین و یونجون. حتی خود کوک هم تعجب کرد که چرا الان داره میگه. کوک:چیمیگی تهیونگ. سوبین:کوک نمیخواد ماسمالی کنی دیشب نزدیک بود دیوار رو از جاش بکنید کاراتونو یواش کنید. بله اتاق تهکوک و یونبین کنارهمه برای همین اره و تهکوک دیشب چیز میکردن ولی نه در اون حد درحد بوسه و اینا. صبحونه شونو میخورن و دور هم میشینن. لیکس:خب حالا که ویکی برگشته دیگه هانسو چیزی نمیخواد پس ما بریم خونه هامون. جیمین:اره واقعا نمیشه ننم گوشیمو جر داد. لینو:خب پس شمارو راجر میبره. هان:ممنون. لیکس:ها راستی هان من دیشب با تو بودم و فیلم میدیم تو خونه تو بعد خوابمون برده اوکی. هان:باشه. فلیکس،هان،سوبین،جیمین، رفتن. ویکی:خب پس منم برم ببینم با این هانسو میخواد چیکار کنه. ته:اوکی فقط خبر بده. ویکی:باشه فعلا بایی. ویکی هم رفت و دیگه فقط پسرا مونده بودن. یونجون:فردا چند شنبه ست؟. یونگی:یکشنبه. یونجون:یعنی تعطیلیم. یونگی:اره احمق جون. یونجون:اخجون.
- ۸۰
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط