₽=¹¹
دایان نشست و نیونارو کنار خودش نشوند
نیونا:چیکار میکنی
دایان:کاری نمیکنم فقط دوست دخترمو کنار خودم نشوندم
نیونا:ساکت شو العان همه میفهمن
دایان:همه فهمیدن
معلم:خب دیگه ساکت میخوام درس بدم
ویو نیونا
ساکت شدیم....دلم نمیخواست با دایان باشم اما اون تحدیدم کرد و از طرف دیگه ای هم میترسم به بابا بگم
پرش زمانی(زنگ اخر)
نیونا:من باید برم
دایان:میرسونمت
نیونا:نه بابام میخواد بیاد دنبالم
دایان:عامممم....باشه
نیونا:خدافظ
دایان:واستا ببینم بدون بوس میخوای بری
نیونا:هوفففف رفتم جلو با زور خودمو راضی کردم و لپشو بوسیدم سریع گفتم خدافظ و از اونجا رفتم
دایان:لپمو سریع بوسیدو رفت لبخندی زدم....دختره کیوت
نیونا:از کلاس اومدم بیرون بابا دم در مدرسه بود تا دیدمش گل از گلم شکفت سریع رفتم سمت ماشین درو باز کردم لپشو بوسیدن
نیونا:سلام بر پدر گرامی
کوک:علیک سلام دختر گرامی
باهم خندیدیم
کوک:بابا دلش برا دخترش تنگ شده بود
نیونا:دختر باباشم دلش واسه باباجونش تنگ شده بود(لبخند)
کوک:خنده؛ خب بریم خانم کوچولو
نیونا:بریم باباجونم
کوک:امروز چطور بود
نیونا:خوب بود
کوک:درساتو خوب گوش دادی
نیونا:اره ولی از همین العان شروع کردن امتحان گرفتن فردا امتحان داریم
کوک:خیلی هم عالی پس باید قشنگ بخونی تا ۲۰ بشی
نیونا:بابا امتحان گرفتن عالیه؟
خدایی عالیه؟امتحان گرفتن یک جور شکنجه برای دانش اموزاس
کوک:نباید شکنجه باشه
نیونا:باباااااا( قر قر میکنه)
کوک:هیششششش میدونی که خوشم نمیاد
نیونا:ببخشید باباجونم
کوک:عیب نداره
پرش زمانی...
رسیدیم خونه
رفتیم داخل بابا گفت....
کوک:نیونا من غذا درست میکنم توهم برو بالا تو اتاق درس بخون
نیونا:باباااا من تازه اومدم خستم
کوک:هیششششش حرف نباشه بعد اینکه غذا خوردیم ازت درس میپرسم میخوام همه ی درسو مو به مو بلد باشی
نیونا:حرصی گفتم چشمممممممم و رفتم بالا تو اتاق
کوک:وقتی حرص میخوره خیلی خوشگل و با نمک میشه...این فندوق کوچولو(نیونا)متعلق به منه
#وانشات
#فیلم
#فیک
#بی_تی_اس
#اسمات
نیونا:چیکار میکنی
دایان:کاری نمیکنم فقط دوست دخترمو کنار خودم نشوندم
نیونا:ساکت شو العان همه میفهمن
دایان:همه فهمیدن
معلم:خب دیگه ساکت میخوام درس بدم
ویو نیونا
ساکت شدیم....دلم نمیخواست با دایان باشم اما اون تحدیدم کرد و از طرف دیگه ای هم میترسم به بابا بگم
پرش زمانی(زنگ اخر)
نیونا:من باید برم
دایان:میرسونمت
نیونا:نه بابام میخواد بیاد دنبالم
دایان:عامممم....باشه
نیونا:خدافظ
دایان:واستا ببینم بدون بوس میخوای بری
نیونا:هوفففف رفتم جلو با زور خودمو راضی کردم و لپشو بوسیدم سریع گفتم خدافظ و از اونجا رفتم
دایان:لپمو سریع بوسیدو رفت لبخندی زدم....دختره کیوت
نیونا:از کلاس اومدم بیرون بابا دم در مدرسه بود تا دیدمش گل از گلم شکفت سریع رفتم سمت ماشین درو باز کردم لپشو بوسیدن
نیونا:سلام بر پدر گرامی
کوک:علیک سلام دختر گرامی
باهم خندیدیم
کوک:بابا دلش برا دخترش تنگ شده بود
نیونا:دختر باباشم دلش واسه باباجونش تنگ شده بود(لبخند)
کوک:خنده؛ خب بریم خانم کوچولو
نیونا:بریم باباجونم
کوک:امروز چطور بود
نیونا:خوب بود
کوک:درساتو خوب گوش دادی
نیونا:اره ولی از همین العان شروع کردن امتحان گرفتن فردا امتحان داریم
کوک:خیلی هم عالی پس باید قشنگ بخونی تا ۲۰ بشی
نیونا:بابا امتحان گرفتن عالیه؟
خدایی عالیه؟امتحان گرفتن یک جور شکنجه برای دانش اموزاس
کوک:نباید شکنجه باشه
نیونا:باباااااا( قر قر میکنه)
کوک:هیششششش میدونی که خوشم نمیاد
نیونا:ببخشید باباجونم
کوک:عیب نداره
پرش زمانی...
رسیدیم خونه
رفتیم داخل بابا گفت....
کوک:نیونا من غذا درست میکنم توهم برو بالا تو اتاق درس بخون
نیونا:باباااا من تازه اومدم خستم
کوک:هیششششش حرف نباشه بعد اینکه غذا خوردیم ازت درس میپرسم میخوام همه ی درسو مو به مو بلد باشی
نیونا:حرصی گفتم چشمممممممم و رفتم بالا تو اتاق
کوک:وقتی حرص میخوره خیلی خوشگل و با نمک میشه...این فندوق کوچولو(نیونا)متعلق به منه
#وانشات
#فیلم
#فیک
#بی_تی_اس
#اسمات
۷۰.۰k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.