لبخند مرموز!

شامگاه پانزدهم آذرماه سال جاری (۱۴۰۳ هجری خورشیدی) به دعوت آشنایی برای تماشای یک نمایش به نام "این را یادم می‌آد" [یا شاید هم چیزی در همین مایه‌ها] به محل اجرا رفتم. وقتی رسیدم هنوز نیم‌ساعتی تا شروع اجرا وقت بود. تصمیم گرفتم قدری دور و اطراف پرسه بزنم تا وقتش بشود. به عادت همیشگی دنبال #دیدنی‌_های_پنهان محیط بودم که متوجه این #تبلیغ شدم. یک تابلوی بزرگ تبلیغاتی که یک ضلع کامل سقف جایگاه سوخت‌رسانی پمپ بنزینی در همان حوالی را در بر گرفته بود. تبلیغ یک استخر؛ عجله نکنید [در قضاوت البته!] بنده از آنهایی نیستم که تبلیغ کنم و اینجا هم جایش نیست. آنچه در منتهی‌الیه سمت چپ تابلو توجهم را جلب کرد موجودی بود کلاه بر سر، عینک آفتابی بر چشم، تیوپ شنا در بر و جامی با خنکی نارنجی رنگی در دست چپ، که روی چهره گربه گونه‌اش لبخندی نقش بسته است. ذهن #خیالباف و خلاقم فی‌الفور تحلیلی شد. از کی تا حالا گربه‌ها استخر برو شده‌اند؛ اصلا گربه را چه به آب و #آب_بازی و از اینها گذشته این مثلا گربه چرا پوستش اینقدر صاف است؟! خوشبختانه خیلی طول نکشید که فهمیدم اصل قضیه اشتباه است. آن #جناب_مستطاب اصلا گربه نیست؛ البته از رده پستانداران خونگرم هست؛ اما گربه و گربه‌سان، اصلا و ابدا [بدون تنوین بخوانید لطفاً] بلکه یک #فُک است. حالا فُک چه ربطی به استخر دارد؟ اختیار دارید. فُکها جانورانی آبزی هستند که دست برقضا در همین #دریای_خزر هم مأوا و مسکن دارند. #فک_خزری گونه‌ای که به ندرت می‌توان در سواحل خزر شاهد حضورشان بود. اما این گونه‌ در معرض خطر و انقراض است و باید به فکر حفظش بود. ما که کاری از دستمان بر نمی‌آید جز پیشگیری از آلودگی محیط و ممانعت از آسیب رساندن به نمونه‌های زنده‌ای که شاید دست بر قضا در مسیر ساحل‌گردی‌مان پیدایشان شود. در هر حال این موجودات مانند ما دسترسی به استخر و آب تمیز ندارند که آنطور نشسته در آن تبلیغ کذایی لبخند بزنند؛ گیرم فُک اصلاً با آب شیرین صفا نمی‌کند و #قوت_لایموت و خوراکش را از دریای سخاوتمند و شورآبش می‌گیرد.
پی‌نوشت: شخصا از آن تبلیغ خوشمان آمد.😁 فقط امیدوارم کپی کارهای آن ور آبی نبوده باشد.
دیدگاه ها (۰)

ایستاده با وقار

گذشته پرافتخار

ادبیات ناخودآگاه!

وندالیسم یا!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط