Part¹¹
Part¹¹
صورتشو نزدیکم کرد که صورتمو به عقب کشیدم
+جیمین لطفا اینکارو نکن
_ولی من دوستت دارم..چرا نمیفهمی؟
+ولی من دوستت ندارم
_...بلند شو بریم داخل عمارت...
+باشه...
از ماشین پیاده شدیم و قفلش کردیم و رفتیم داخل...سریع رفتم توی اتاقم و خودمو پرت کردم روی تخت...وایییی اون بهم اعتراف کردددد...خیلی ذوق کردم..باید بهش اجازه میدادم؟..آره...نه...آره....آره باید اجازه میدادم...خیلی خرم..رفتم بیرون و به آشپزخونه رفتم و دره یخچالو باز کردم که دیدم...یه کیک بزرگ توی یخچاله...روش نوشته بود دوستت دارم ات...سریع رفتم به سمت اتاق جیمین و درو باز کردم که دیدم..داره لباس عوض میکنه...سریع دره اتاقو بستم...ولی جیمین درو باز کرد و منو کشوند توی اتاق
_چیکارم داشتی؟..
+میخواستم...بگم...
_؟
+ من دوستت دارم..
_ات تا چند دیقه پیش میگفتی دوسم نداری؟
+خب...پس اگه منو نمیخوای باشه..
که یهو...
لایک:⁴⁰
کامنت:³⁵
صورتشو نزدیکم کرد که صورتمو به عقب کشیدم
+جیمین لطفا اینکارو نکن
_ولی من دوستت دارم..چرا نمیفهمی؟
+ولی من دوستت ندارم
_...بلند شو بریم داخل عمارت...
+باشه...
از ماشین پیاده شدیم و قفلش کردیم و رفتیم داخل...سریع رفتم توی اتاقم و خودمو پرت کردم روی تخت...وایییی اون بهم اعتراف کردددد...خیلی ذوق کردم..باید بهش اجازه میدادم؟..آره...نه...آره....آره باید اجازه میدادم...خیلی خرم..رفتم بیرون و به آشپزخونه رفتم و دره یخچالو باز کردم که دیدم...یه کیک بزرگ توی یخچاله...روش نوشته بود دوستت دارم ات...سریع رفتم به سمت اتاق جیمین و درو باز کردم که دیدم..داره لباس عوض میکنه...سریع دره اتاقو بستم...ولی جیمین درو باز کرد و منو کشوند توی اتاق
_چیکارم داشتی؟..
+میخواستم...بگم...
_؟
+ من دوستت دارم..
_ات تا چند دیقه پیش میگفتی دوسم نداری؟
+خب...پس اگه منو نمیخوای باشه..
که یهو...
لایک:⁴⁰
کامنت:³⁵
۲۲.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.