وقتی آمدی با خودم گفتم او از همان نابهای روزگار است

وقتی آمدی با خودم گفتم او از همان ناب‌های روزگار است!
همان که داستانش را از زبان مادر بزرگ و خاله جان بارها شنیده بودم
همان که هیچ وقت تمام نمی‌شود
غرق تو شدم
نمیدانم چه شد همه چیز گم شد
من در تو ،
تو در غرور،
بغض در گلو،
اشک روی گونه،
خاطــره در من....
وعشق فرسنگ‌ها از ما فاصله گرفت و احساس قیچی شد راستی چقدر دل بریدن درد دارد...!
دیدگاه ها (۶)

پاییز آمد...خدا بخیر کند رفتن هایچشمبه در دوخته را..!!

ما دو طرف پیراهنیمبی دکمههمان قدر جورهمین قدر دور ... :)

😍 چقدر پبجم نارنجی شده🍁 🍂

تو که رفتی پاییز از راه رسید. ... در را گشود و چمدانش را روی...

تکپارتی درخواستی ادامه همون تک پارتی قبلی هست که به درخواست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط