یادمه نشسته بودم تو گالری و مدلی که استادمون داده بود طرا
یادمه نشسته بودم تو گالری و مدلی که استادمون داده بود طراحی میکردم!
حوصلم به شدت سر رفته بود و اونیم که همیشه درمون بی حوصلگیام میشد نمیدونم چرا جواب پیامام و نمیداد!
بی حوصله گوشی گرفتم دستم و داشتم بین پستای بچه ها میچرخیدم که دیدم یکی خواسته تولدش و حدس بزنیم!
نمیدونم چرا اما خیلی بی دلیل مرداد و واسش کامنت کردم و گوشی و گذاشتم کنار!
نمیدونم چقد گذشت تا دوباره گوشی گرفتم دستم اما دیدم حدسم و رد کرده و با سوال جوابای یکی دیگه رسیدیم به مهر ماه!
دوباره ازم خواست اگه راست میگم روز تولدش و بگم!
منم بلافاصله عددی که خیلی دوسش داشتم و گفتم و دوباره بی حوصله گوشی و گذاشتم رو میز و شروع کردم کشیدن ادامه ی نقاشی!
وقتی برگشتم خونه گوشی که گرفتم دستم دیدم از این که تو اولین فرصت روز تولدش و گفتم خیلی متعجب شده!
یادمه واسش دلیل آوردم که بیست و هشت و خیلی دوس دارم برا همین خیلی زود رسیدیم به تاریخ تولدش که بیست و هشت مهر هشتاد و یک بود!
بعد از اون روز باهاش دوست شدم اما تصورم این بود که ازم خیلی بزرگ تره حتی فکر میکردم ممکنه متاهل باشه چون تو بیوش نوشته بود متعهد و فلان!
کم کم با هم حرف زدیم و آشنا شدیم! دیگه از اون به بعد نفهمیدم چیشد اما یه روزی فهمیدم وقتی حالم خوب نیس میتونم بشینم باهاش درد و دل کنم!
بعدشم کوچ کردیم واتساپ و کلی حالم خوب بود که دارمش!
اصلا نفهمیدم کی اینجوری شد اما الان که فکر میکنم میبینم تو خیلی ازم دوری و حتی ندیدمت ولی دلم واست تنگ میشه و رسیدم به یه جایی که دلم واسه صدات تنگ میشه و بر میگردم اون کلیپ قشنگ و که با صدای خودت واسم فرستادی گوش میدم!
بعضی وقتا مجازی ترین آدما قشنگ ترین حسای دنیارو بهت هدیه میدن
خوشحالم که دارمت :)
[ 💚💕 @Tdyni :) ]
#کیانا_نوشت
دهم اسفند 99
حرفاتون و میشنوم👇🏻🙂
https://harfeto.timefriend.net/16145428386420
حوصلم به شدت سر رفته بود و اونیم که همیشه درمون بی حوصلگیام میشد نمیدونم چرا جواب پیامام و نمیداد!
بی حوصله گوشی گرفتم دستم و داشتم بین پستای بچه ها میچرخیدم که دیدم یکی خواسته تولدش و حدس بزنیم!
نمیدونم چرا اما خیلی بی دلیل مرداد و واسش کامنت کردم و گوشی و گذاشتم کنار!
نمیدونم چقد گذشت تا دوباره گوشی گرفتم دستم اما دیدم حدسم و رد کرده و با سوال جوابای یکی دیگه رسیدیم به مهر ماه!
دوباره ازم خواست اگه راست میگم روز تولدش و بگم!
منم بلافاصله عددی که خیلی دوسش داشتم و گفتم و دوباره بی حوصله گوشی و گذاشتم رو میز و شروع کردم کشیدن ادامه ی نقاشی!
وقتی برگشتم خونه گوشی که گرفتم دستم دیدم از این که تو اولین فرصت روز تولدش و گفتم خیلی متعجب شده!
یادمه واسش دلیل آوردم که بیست و هشت و خیلی دوس دارم برا همین خیلی زود رسیدیم به تاریخ تولدش که بیست و هشت مهر هشتاد و یک بود!
بعد از اون روز باهاش دوست شدم اما تصورم این بود که ازم خیلی بزرگ تره حتی فکر میکردم ممکنه متاهل باشه چون تو بیوش نوشته بود متعهد و فلان!
کم کم با هم حرف زدیم و آشنا شدیم! دیگه از اون به بعد نفهمیدم چیشد اما یه روزی فهمیدم وقتی حالم خوب نیس میتونم بشینم باهاش درد و دل کنم!
بعدشم کوچ کردیم واتساپ و کلی حالم خوب بود که دارمش!
اصلا نفهمیدم کی اینجوری شد اما الان که فکر میکنم میبینم تو خیلی ازم دوری و حتی ندیدمت ولی دلم واست تنگ میشه و رسیدم به یه جایی که دلم واسه صدات تنگ میشه و بر میگردم اون کلیپ قشنگ و که با صدای خودت واسم فرستادی گوش میدم!
بعضی وقتا مجازی ترین آدما قشنگ ترین حسای دنیارو بهت هدیه میدن
خوشحالم که دارمت :)
[ 💚💕 @Tdyni :) ]
#کیانا_نوشت
دهم اسفند 99
حرفاتون و میشنوم👇🏻🙂
https://harfeto.timefriend.net/16145428386420
۱۷.۵k
۱۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.