ببخش اگر غزلم آنچه دوست داری نیست

ببخش اگر غزلم آنچه دوست داری نیست
ولی به جان تو اشعارِ من «شعاری» نیست

همینکه دست کشیدی به تار گیسویت ...
قلم نوشت ، که «رقصِ من اختیاری نیست»

بریز ، از مِیِ لب‌های خود به جامِ لبم
که هیچ ، دردِ بدی بدتر از «خماری» نیست

بکار ، سَروِ تنت را میان باغچه‌ام
که در کویرِ تنم هیچ ، برگ و باری نیست

بریز ، موی خودت را به کوهِ شانه‌ی من
که روی آن اثر از هیچ ، آبشاری نیست

در ایستگاهِ غریبم کمی توقف کن
شبیه من بخدا ریلِ بی قطاری نیست

شکستمش ؛ که مبادا تو را نظر بزند ...
به چشمِ آینه هم دیگر اعتباری نیست
دیدگاه ها (۸۶)

عشق یعنی بودنت حال مرا شیدا کندعشق یعنیرفتنت قلب مرا تنها کن...

مرمر خیالت در کوچه عشق نمایانگر شد وقتی ک آن کوچه ی بن بستکو...

مثلِ نفس هایم دوستت دارم♥ ️همانقدر بی اختیارهمانقدر تا پایِ ...

تقدیم به دوستان گلم خوشحالم حالتون خوبه امیدوارم عالی بمونید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط