بادیگارد ایرانی من🖤🥷
بادیگارد ایرانی من🖤🥷
جونگ کوک: آره اره تو راس میگی
فاطیما:دستش رو گرفتم و بهش یه فن زدم که پخشه زمین شد
دیدی قدرت بدنی من بیشتر از نازنینه فقط اون چون رشتش رزمیه انقدر خوبه
جونگ کوک: کمرم خورد شد
صبرکن ببینم تو مگه فوتبالیست نیستی؟؟
فاطیما: پدرم خیلی مادر رو اذیت میکرد منم واسه دفاع از مادرم خودم تمرین میکردم برایه همینه کار با چاقو چوب رزمی همه رو بلدم
جونگ کوک: پدرت چی شد؟؟
فاطیما: نشستم رو مبل و خودم و لش کردم
تویه دعوا آخر زنگ زدم پلیس بردنش
جونگ کوک:الان؟
فاطیما: عضو ارتشه
من خیلی خوابم میاد
جونگ کوک: آها یه اتاق هست بالا برو اونجا
فاطیما: درو باز کردم تمه قهوه ای بود خودم رو پرت کردم خوابیدم
جیمین: صدا می اومد با تعجب از خواب بیدار شدم
بدو بدو رفتم سمته سالن خونه
نازنین داشته تمرین میکرده شونش خونی بود
هوی هوی خانم فداکار شونت داره خون میاد چیکار میکنی
ولی بی توجه بهم داشت تمرین میکرد
مگه با تو نیستم؟؟
اینبار پاش رو گرفتم و هول دادم که پرت شد
نازنین: آخ چتههه
جیمین: مگه نمیگم تمرین نکن
نازنین:من بادیگاردم باید تمرین کنم
جیمین: جلویه چشم من تمرین میکنی الانم شونت رو میبندم
نازنین: تنم خیسه باید برم حموم
جیمین: برو بعدش میبندم
نازنین: رفتم طرفه حموم خوابم همش جلویه چشمم بود نکنه اتفاقی بی افته با صدایه در به خودم اومدم
جیمین: سالمی؟؟
نازنین: آره اره اومدم
شیر آب رو بستم حولم رو تنم کردم رفتم بیرون
جیمین:من میرم لباس عوض کردی بگو
نازنین: رفت بیرون منم لباس پوشیدم
و صداش کردم
جیمین: عااام لباست رو در بیار من نمیتونم از رویه لباس ببندم
نازنین: باشه باشه
پیرهن رو در آوردم دستم رو بست همش تو فکر بودم
جیمین: خوب میشنوم؟
نازنین:چیو؟؟
جیمین: خودت رو نزن به اون راه میدونم یه چیزی هست نمیخوای بگی؟؟
نازنین:دیشب خواب دیدم یه دختره بهم گل رز داد وقتی رفتم خونه قرمز شد و شروع شد ریختن خون ازش گل از دستم افتاد و تبدیل شد به مادرم از پله ها جسد می افتاد بچه ها بودن تو و اعضا رو میدیدم که از سقف آویزون شدید(عمارت جیمین بود تو خواب و سقفش خیلی بلند بود)
کسی با نقاب سیاه مثل شبح فرار میکرد آخرش چاقو رو از پشت کرد تو قلبم بعدش بیدار شدم
جیمین:خوب من شنیده بودم خون تو خواب نشون خوابش حقیقت نداره و دروغه
نازنین: خودمم میدونم ولی اون کی بود؟
جیمین: این خواب بخاطره اتفاقیه که برایه من افتاد لازم نیس بترسی الانم بخواب
نازنین: نه خوابمنمیبره
جیمین: پس بیا بریم واسه صبحونه کوکی درست کنیم
نازنین:کوکی؟؟
جیمین: ارهههه بیا
پارت بیست دو🥷🖤
جونگ کوک: آره اره تو راس میگی
فاطیما:دستش رو گرفتم و بهش یه فن زدم که پخشه زمین شد
دیدی قدرت بدنی من بیشتر از نازنینه فقط اون چون رشتش رزمیه انقدر خوبه
جونگ کوک: کمرم خورد شد
صبرکن ببینم تو مگه فوتبالیست نیستی؟؟
فاطیما: پدرم خیلی مادر رو اذیت میکرد منم واسه دفاع از مادرم خودم تمرین میکردم برایه همینه کار با چاقو چوب رزمی همه رو بلدم
جونگ کوک: پدرت چی شد؟؟
فاطیما: نشستم رو مبل و خودم و لش کردم
تویه دعوا آخر زنگ زدم پلیس بردنش
جونگ کوک:الان؟
فاطیما: عضو ارتشه
من خیلی خوابم میاد
جونگ کوک: آها یه اتاق هست بالا برو اونجا
فاطیما: درو باز کردم تمه قهوه ای بود خودم رو پرت کردم خوابیدم
جیمین: صدا می اومد با تعجب از خواب بیدار شدم
بدو بدو رفتم سمته سالن خونه
نازنین داشته تمرین میکرده شونش خونی بود
هوی هوی خانم فداکار شونت داره خون میاد چیکار میکنی
ولی بی توجه بهم داشت تمرین میکرد
مگه با تو نیستم؟؟
اینبار پاش رو گرفتم و هول دادم که پرت شد
نازنین: آخ چتههه
جیمین: مگه نمیگم تمرین نکن
نازنین:من بادیگاردم باید تمرین کنم
جیمین: جلویه چشم من تمرین میکنی الانم شونت رو میبندم
نازنین: تنم خیسه باید برم حموم
جیمین: برو بعدش میبندم
نازنین: رفتم طرفه حموم خوابم همش جلویه چشمم بود نکنه اتفاقی بی افته با صدایه در به خودم اومدم
جیمین: سالمی؟؟
نازنین: آره اره اومدم
شیر آب رو بستم حولم رو تنم کردم رفتم بیرون
جیمین:من میرم لباس عوض کردی بگو
نازنین: رفت بیرون منم لباس پوشیدم
و صداش کردم
جیمین: عااام لباست رو در بیار من نمیتونم از رویه لباس ببندم
نازنین: باشه باشه
پیرهن رو در آوردم دستم رو بست همش تو فکر بودم
جیمین: خوب میشنوم؟
نازنین:چیو؟؟
جیمین: خودت رو نزن به اون راه میدونم یه چیزی هست نمیخوای بگی؟؟
نازنین:دیشب خواب دیدم یه دختره بهم گل رز داد وقتی رفتم خونه قرمز شد و شروع شد ریختن خون ازش گل از دستم افتاد و تبدیل شد به مادرم از پله ها جسد می افتاد بچه ها بودن تو و اعضا رو میدیدم که از سقف آویزون شدید(عمارت جیمین بود تو خواب و سقفش خیلی بلند بود)
کسی با نقاب سیاه مثل شبح فرار میکرد آخرش چاقو رو از پشت کرد تو قلبم بعدش بیدار شدم
جیمین:خوب من شنیده بودم خون تو خواب نشون خوابش حقیقت نداره و دروغه
نازنین: خودمم میدونم ولی اون کی بود؟
جیمین: این خواب بخاطره اتفاقیه که برایه من افتاد لازم نیس بترسی الانم بخواب
نازنین: نه خوابمنمیبره
جیمین: پس بیا بریم واسه صبحونه کوکی درست کنیم
نازنین:کوکی؟؟
جیمین: ارهههه بیا
پارت بیست دو🥷🖤
۷.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.