یک شب ماری در نجاری، بدنش به اره ای گیر کرد و کمی زخم شد.
یک شب ماری در نجاری، بدنش به اره ای گیر کرد و کمی زخم شد. خیلی عصبانی شد، اره را گاز گرفت که سبب خونریزی دهانش شد و برای دفاع از خود شدیدا حمله کرد. بدنش را به دور اره پیچاند و هی فشار داد. صبح که نجار به کارگاه آمد روی میز بجای اره، لاشۀ ماری زخم آلود دید که فقط و فقط بخاطر خشم زیاد مرده است. ما در لحظۀ خشم میخواهیم به دیگران صدمه بزنیم ولی بجز خودمان کس دیگری را نرنجانده ایم و موقعی این را درک میکنیم که خیلی دیر شده.😊 ❤ 🌹
۱.۳k
۳۰ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.