غم آمده غم آمده انگشت بر در میزند

غم آمده غم آمده انگشت بر در میزند
هر ضربه انگشت او بر سینه خنجر میزند.
ای دل بِکُش یا کُشته شو غم را در اینجا ره مده
گر غم در اینجا پا نهد آتش به جان در
میزند..
از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا!
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند . . .

فریدون مشیری
دیدگاه ها (۱)

خواب هایمبویِ تَنِ تو را می دهدنکند آن دورترهانیمه شبدر آغوش...

گویند حریفان که: «برو یار دگر گیر»مشکل همه این است، که چون ا...

عاشق زنی شده ام در جبهه دشمنببینمش میمیرمنبینمش میمیرم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط