ماجرای مداد سفید

ماجرای مداد سفید

همه مداد‌رنگی‌ها مشغول بودند…به جز مداد سفید!هیچ کسی به او کاری نمی‌داد…همه می‌گفتند: “تو به هیچ دردی نمی‌خوری!!!”یک شب که مداد‌رنگی‌ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند، مداد سفید تا صبح کار کرد…ماه کشید،مهتاب کشید،و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک‌تر شد…صبح توی جعبه‌ی مداد‌رنگی‌ دیگر مداد سفیدی نبود!جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد…
هیاهوها گاهی گیج می‌کند آدم را…آنقدر که فکر می‌کنی شاید واقعا خبری در این شلوغی‌ها هست!
گاهی هم شاید خودت را انداخته باشی وسط شلوغی‌ها و دیده باشی واقعا خوب نیست.گاهی هم شاید به جایگاه کسی در همان هیاهوها و رنگ‌ها حسرت خورده باشی.در آن وقت‌ها تو همان مداد سفیدی…

در این دنیا به جای آنکه جای دیگران را بگیری، بگرد و جای خودت را پیدا کن!وقتی دیگران در هیاهوی کارهایشان مشغولند، تو بگرد و کار خودت را پیدا کن!
ماه بکش!
مهتاب بکش!
ستاره بکش!
زیبا بکش…
دیدگاه ها (۱)

﷽.مانده ام تنها یا حسین دلبر منکن نگاهی سوی دل مضطر منتا تو ...

✔خدا کند امروز... هیچ مادری به استقبال نیاید....

فواید خندیدن چیست ؟1- خنده فشار خون را کم می کند.2- خنده باع...

وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا نسخه ام تحویل دهند.فردی وا...

بعضی وقت‌ها باید، از همه چیزدست کشید بی اعتنا شد...!یک گوشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط