هی بانو ! خواب دیدم در کوچه ها زنی با چتری قرمز در دست، ز
هی بانو ! خواب دیدم در کوچه ها زنی با چتری قرمز در دست، زیر باران میرقصد.
یک به یک چین های دامنش را به دست رقصان باد میسپرد، غصه ها را میتکاند، و لبخند را از نوک گلبرگ های گل های کاغذی میچید .
راست است که میگویند باران در خواب رحمت و برکت است و رنگ قرمز نشانه ی شور زندگی و حتی پایان اشک و تلخی ها ؟! گمان نکنم زنی که در باران میرقصید دیوانه باشد! انگار فقط باور داشت شادی ها، غم ها و تلخی های این روزگار ناپایدارند، او تک تنها از غم های بسیاری رد شده از تلخی های بسیارتر و از جدایی هم ... اصلا برای همین بود که چتر قرمز بر سر گرفته .
حالا من پای در چاله های پر از آب میکوبم و ایستاده میرقصم . میشود تو چتر را بالای سرم نگه داری ؟!
یک به یک چین های دامنش را به دست رقصان باد میسپرد، غصه ها را میتکاند، و لبخند را از نوک گلبرگ های گل های کاغذی میچید .
راست است که میگویند باران در خواب رحمت و برکت است و رنگ قرمز نشانه ی شور زندگی و حتی پایان اشک و تلخی ها ؟! گمان نکنم زنی که در باران میرقصید دیوانه باشد! انگار فقط باور داشت شادی ها، غم ها و تلخی های این روزگار ناپایدارند، او تک تنها از غم های بسیاری رد شده از تلخی های بسیارتر و از جدایی هم ... اصلا برای همین بود که چتر قرمز بر سر گرفته .
حالا من پای در چاله های پر از آب میکوبم و ایستاده میرقصم . میشود تو چتر را بالای سرم نگه داری ؟!
۸۰۱
۱۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.