شعر طنز
شعر طنز _________
نیمه شب آمد اتاقم یک پری
البته با مانتو و با روسری !
گفتم: این جا آمدی حوری چرا؟
راه را گم کرده ای کاکل زری؟
من ندیدم مثل تو روی زمین
از اورانوس آمدی یا مشتری؟
مرگ تو دختر فراوان دیده ام
ناقلا امّا تو چیز دیگری !
قد بلندی، خوش تراشی، دلکشی
واقعاً نازی به چشم خواهری !
صبر کن تامن در آغوشت کِشم
چون که می ترسم ز پیشم بپری !
راستی دانی که بنده شاعرم؟
می سرایم روی دست « انوری »
غــیر از ایــن ها از بــرم شعــر زیاد
فی المثل حفـظم « عقابِ خانلری »
یا جـز ایـــن کلـّی تــرانـه از بــرم
از « شماعی زاده » و از « قـنبـری » !
یک دهن جانم « لب کارون » بخـوان
تا بــرقصم مــــن برایـــت بندری !
ناگهان بر حــرف من خندید و گفت :
ای بــرادر واقــعاً خـــیلـی خـــری !
تـو نفــهمیــدی که مـن داداشـتم ؟
رفــته ام در عــــالـم بــازیــگــری
هــفته ی آیــنده بــازی می کــنـم
در فــلان سـریـال در نــقــش پری
گفتمش این هم ز شانسِ گندِ ما ست
حـور در چـنگـم شود خـرسِ نــری !...
نیمه شب آمد اتاقم یک پری
البته با مانتو و با روسری !
گفتم: این جا آمدی حوری چرا؟
راه را گم کرده ای کاکل زری؟
من ندیدم مثل تو روی زمین
از اورانوس آمدی یا مشتری؟
مرگ تو دختر فراوان دیده ام
ناقلا امّا تو چیز دیگری !
قد بلندی، خوش تراشی، دلکشی
واقعاً نازی به چشم خواهری !
صبر کن تامن در آغوشت کِشم
چون که می ترسم ز پیشم بپری !
راستی دانی که بنده شاعرم؟
می سرایم روی دست « انوری »
غــیر از ایــن ها از بــرم شعــر زیاد
فی المثل حفـظم « عقابِ خانلری »
یا جـز ایـــن کلـّی تــرانـه از بــرم
از « شماعی زاده » و از « قـنبـری » !
یک دهن جانم « لب کارون » بخـوان
تا بــرقصم مــــن برایـــت بندری !
ناگهان بر حــرف من خندید و گفت :
ای بــرادر واقــعاً خـــیلـی خـــری !
تـو نفــهمیــدی که مـن داداشـتم ؟
رفــته ام در عــــالـم بــازیــگــری
هــفته ی آیــنده بــازی می کــنـم
در فــلان سـریـال در نــقــش پری
گفتمش این هم ز شانسِ گندِ ما ست
حـور در چـنگـم شود خـرسِ نــری !...
۶۴۸
۰۵ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.