میترسم

میترسم
میترسم از اینکه عاشقت باشم
از اینکه محال بمانی
من از احتمال اینکه نبینمت
جانم از دهانم بیرون می زند
میترسم حتی تو را از دور دوست داشته باشم
دوری درد را به توان می رساند
و این را تنها کسی می فهمد
که به دوری دچار است
و دستش
به هیچ کجا بند نیست
دیدگاه ها (۲)

هر شب زیر باران نگاهمبا یاد تو در دفتر عاشقانه هایم قدم مى...

هر زندر سکوت خودمردی را پنهان کرده است.گاهی که زندگی حواسش ن...

#تــــــووو عاشقانه ترين ركعت...غزل هستىبراى خواندن تو ...ق...

‌‌پاییز هوایش جان میدهد براے قدم زدنهاے عاشقانہ نفس ڪشیدن قر...

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال#قیصر_امین_پور کوله باریست پر ...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

افسانهٔ غار ، مشهورتربن نوشتهٔ افلاطونمشهورترین قطعه در کل ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط