پارت
پارت ۱۶
+اوه پس یعنی میتونی سوار شی؟ نمیوفتی ازش کوتوله ؟
-چه زری زدی معلومه که نههههههههه💢
نفس عمیق کشید و ادامه رو با لحن تمسخر آمیزی ادامه داد: اگه اینکه تو بیوفتی بدبخت
+من؟ احمقی؟ معلومه که بلدم سوار شم و بر خلاف بعضی ها نمیوفتم
-عه واقعا؟ پس میای مسابقه دیگه نه😏
+معلومه که میام فقط میترسم تو چیزیت بشه بی اعصاب من <( ̄︶ ̄)>
-💢💢💢💢💢💢
+خب بیا ببینم کدومو بر میداری؟
ـ همین سفیده(✯-✯)
+خب باشه منم این
-=_=
+چیه؟؟؟؟؟؟
-چرا سیاه؟=_=
+چشه اسبم به این خوشگلی
-.....
+خب سوار شو دیگه ◖⚆ᴥ⚆◗
بعد گفتن این با بی محلی سوار شد خندم گرفت
-به چی میخندییی💢💢💢
+چقدر کوتوله ای کوچولوووووو (^^)
-تو با کییییی ایییی
+باشه بابا آروم
منم سوار اسبم شدم و
-خب این زمینو دور میزنیم هر کی زودتر...
+حوصله سر بره
-خب مردک میخوای با اسب چیکار کنی دقیقاً ؟؟؟؟؟!!؟؟؟؟؟؟
+باشع باشع
-....
+پس
-؟
یک دو سه شروع و در جا شروع کردم
- چ چی چی نهههه
و بعد پشت سرم چویا شروع کرد
خیلی خوب داشت میومد معلومه کامل مسلطه ولی از من که بهتر نمیشه^_________^
همینطوری داشتم میرفتم که صدای شیهه اسب سفیدم بلند شد
یه لحظه ترسیدم و اسبو نگه داشتم و برگشتم تا پشت سرمو نگاه کنم وقتی برگشتم...
اوه خدای من زده به سیم آخر رم کرده اههه
چویایو اوه حسابی ترسیده
سریع از اسب پایین اومدم و خودمو بهش رسوندم
چویا سوار اسبو خودشو بهش چسبونده و اینم همش تکون میخوره و دست و پاهاشو میاره بالا
+باشه باشه حیوون آروم آروم
+پسرکم آروم باش چرا رم کردی
یکم آروم تر شد که افسارشو گرفتم و ثابتش کردم
+ آفرین آفرین پسر خوب
چویا پیاده شد
تمام این مدت اصلا حرف نزد و موهاش ریخته روی صورتش
افسار اسب و یه جا بستم تا دوباره رم نکنه و رفتم پیش چویا
+چویا چویا
با بی محلی داشت میرفت که شونشو گرفتم و سمتت چرخوندمش
به زمین داشت نگاه میکرد
+خوبی؟
توی چشماش بغض بود ولی چرا؟
-خوب؟.....
دیگه هیچی نگفت و....
+اوه پس یعنی میتونی سوار شی؟ نمیوفتی ازش کوتوله ؟
-چه زری زدی معلومه که نههههههههه💢
نفس عمیق کشید و ادامه رو با لحن تمسخر آمیزی ادامه داد: اگه اینکه تو بیوفتی بدبخت
+من؟ احمقی؟ معلومه که بلدم سوار شم و بر خلاف بعضی ها نمیوفتم
-عه واقعا؟ پس میای مسابقه دیگه نه😏
+معلومه که میام فقط میترسم تو چیزیت بشه بی اعصاب من <( ̄︶ ̄)>
-💢💢💢💢💢💢
+خب بیا ببینم کدومو بر میداری؟
ـ همین سفیده(✯-✯)
+خب باشه منم این
-=_=
+چیه؟؟؟؟؟؟
-چرا سیاه؟=_=
+چشه اسبم به این خوشگلی
-.....
+خب سوار شو دیگه ◖⚆ᴥ⚆◗
بعد گفتن این با بی محلی سوار شد خندم گرفت
-به چی میخندییی💢💢💢
+چقدر کوتوله ای کوچولوووووو (^^)
-تو با کییییی ایییی
+باشه بابا آروم
منم سوار اسبم شدم و
-خب این زمینو دور میزنیم هر کی زودتر...
+حوصله سر بره
-خب مردک میخوای با اسب چیکار کنی دقیقاً ؟؟؟؟؟!!؟؟؟؟؟؟
+باشع باشع
-....
+پس
-؟
یک دو سه شروع و در جا شروع کردم
- چ چی چی نهههه
و بعد پشت سرم چویا شروع کرد
خیلی خوب داشت میومد معلومه کامل مسلطه ولی از من که بهتر نمیشه^_________^
همینطوری داشتم میرفتم که صدای شیهه اسب سفیدم بلند شد
یه لحظه ترسیدم و اسبو نگه داشتم و برگشتم تا پشت سرمو نگاه کنم وقتی برگشتم...
اوه خدای من زده به سیم آخر رم کرده اههه
چویایو اوه حسابی ترسیده
سریع از اسب پایین اومدم و خودمو بهش رسوندم
چویا سوار اسبو خودشو بهش چسبونده و اینم همش تکون میخوره و دست و پاهاشو میاره بالا
+باشه باشه حیوون آروم آروم
+پسرکم آروم باش چرا رم کردی
یکم آروم تر شد که افسارشو گرفتم و ثابتش کردم
+ آفرین آفرین پسر خوب
چویا پیاده شد
تمام این مدت اصلا حرف نزد و موهاش ریخته روی صورتش
افسار اسب و یه جا بستم تا دوباره رم نکنه و رفتم پیش چویا
+چویا چویا
با بی محلی داشت میرفت که شونشو گرفتم و سمتت چرخوندمش
به زمین داشت نگاه میکرد
+خوبی؟
توی چشماش بغض بود ولی چرا؟
-خوب؟.....
دیگه هیچی نگفت و....
- ۲.۲k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط