گفتن برام سخت شده،حتی تو قالب نوشتن.

حس میکنم همه چی زیاده.نمیتونم هنوزم توی سوشال مدیا اکیتو باشم ،
وقتی یکی ازم سوال میپرسه یا یکم مینویسم حس میکنم اینقدر پر شدم و دنیا درونم فشرده شده که هرلحظه امکان داره متلاشی بشم.

قبلا این متلاشی شدن محدود به مغزم بود، تو شبایی که از فکر صبح نمیشد اما الان تعمیم داده شده به همه ی پیکرم و تمام لحظه هام.

این روزا بهتر از تمام گذشته ها میدونم چی میخوام بگم و کلمه ها پیدا ترن و دستمم بهشون میرسه ولی تا میخوام حرفای دلم رو با نوشتن بگم، حس میکنم نیازی به گفتن نیست.

یه جورایی حس میکنم اینقدر چسبیدم توی هم که تمام لایه های وجودم کِدِر شده و حتی با گفتن و نوشتن حرفامم عمق فاجعه رو نمیفهمن

#سِودا
🍃¹⁶دی ماهِ¹⁴⁰⁰🍃
¹¹.²²
دیدگاه ها (۱۱۰)

همین الان، همین لحظه تو ،توی پیرترین سنی هستی که تا حالا بودی

میل شدید به تنها موندن رو با کلمه‌ی «isolophilia» تعریف می‌کنن ...

گروهی از ما مُرده هایی ،زنده ایم مُرده هایی که نبض دارند و حتی روند نفس کشیدنشان کاملا طبیعی است

چیزی که مرا در مورد تعصبات نگران می‌کند؛

Part4🦋 &داداش جدی میگم حالم خوبه نیازی نیست نگرانم باشی -نار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط