مرا به سرزمین خودت ببر

.
مرا به سرزمین خودت ببر
درون سرزمین تو حکومتی بر پاست
پادشاهی با ردای سبز
پیامبری با دستان جادویی
سربازانی ایستاده و فاتح
مرا به سرزمینت بیاور
به اندازه یک جرعه فنجان قهوه
پیاده روی در آسمان
هم آغوشی روبروی چشمان خدا
مرا به خانه ات ببر
وعشق را آغاز کن
دیدگاه ها (۱۵)

کاش جای اندوه را عشق می گرفتجای جنگ را آغوشکاش "تنهایی" نبود...

دستان تو قرنطینه ای استکه مرا نگه میدارد پشت پلک های ارغوانی...

پروردگارا شنیده ام وام بدون بهره می دهی!آمده ام تا وام بگیرم...

شب همگی بخیر دوستان الان دیگه فردا شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط