پارت سوم

{ پارت سوم }
🎀صبح🎀
جونگوک به سختی راه می‌ره ...🥲
🐿️: جونگوک دوباره عرق سوز شدی ؟! 😐
( جیمین می‌خنده 😅)
( کوک با عصبانیت یه نگاهی به ته و جیمین میندازه )
🐇 : اره نامجون عرق سوز شدم البته به لطف بعضیا...
🐿️: یعنی چی ؟! 😐 آخه کی تو پاییز عرق سوز میشه که تو شدی ؟! 😐
🐇 : نمیدونم نامجون ، دست خودم نبوده که .
🐿️ : نه آخه یکی ، دو ماه پیشم همینجوری شدی 😐
🐇 : نمیدونم نامجون گیر نده ، جوری میگی انگار خودم می‌خوام که اینجوری شه ...
( به ته چپ چپ نگاه می‌کنه )
( ته رو شو بر می‌گردونه و جیمین بازم می‌خنده ته ام با خنده جیمین قهقهه می‌زنه )
🐇 : کوفت ...
( کوک میخواد بشینه که درد ... نمیزاره😔😅 و سوتی میده از عصبیانت 🤌🏼🎀)
🐇 : ته خدا لعنتت کنه آخه چرا باید اونکارو میکردی ؟!! هااا؟؟!
( چشمای اعضا گرد میشه )
ته سری تکون میده به معنای : به فنا رفتیم 🤦🏼
🐿️ : کدوم کار؟!😐😳
🐯 : منظورش این بود که چرا شلوار راحتیشو پوشیدم درحالی که اون تنها شلواری بود که خیس نبود ، و کوک مجبور شد یع شلوار بیرونی بپوشه واسه همین عرق سوز شده ...🤌🏼
🐇: آععره ... منم د دقیقاا منظورم همیین بود ...😌
🐣 : آخه ما یه فکر دیگه کردیم ... ( با خنده میگه )
{پایان پارت سوم } { بچها ببخشید این پارت و کم نوشتم واقعا حال ندارم و همینطور خوابم میاد 🎀 }
دیدگاه ها (۴)

...🤌🏼🫠

ععییی :))

اومدم برینم تو خاطراتتون 😁🎀ببین اینجوریه که ونزدی و آیند و ب...

ای ام فروردینی✨🎀😅

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط