حکایت
حکایت____
روزی دو مرد به خدمت شیخ رسیدندی
که بر سر طفلی نزاع داشتندی و هر یک ادعا میکردندیکه پدر آن طفل هستندی.
شیخ فرمودند: تنها راه رفع این مشکل آن است که هر سه آنها شبی را در یک اتاق بگذرانندی.
صبح هنگام شیخ از کودک پرسید: ای طفل! دیشب چه کسی کولر را خاموش کرد؟ کودک پاسخ داد: این چپیه! شیخ گفت: فرزندم! همانا این مرد پدر توست!
جمله مریدان از این درایت شیخ کف و خون قاطی کرده و خشتکبدریدندی و راه بیابان در پیش گرفتندی
روزی دو مرد به خدمت شیخ رسیدندی
که بر سر طفلی نزاع داشتندی و هر یک ادعا میکردندیکه پدر آن طفل هستندی.
شیخ فرمودند: تنها راه رفع این مشکل آن است که هر سه آنها شبی را در یک اتاق بگذرانندی.
صبح هنگام شیخ از کودک پرسید: ای طفل! دیشب چه کسی کولر را خاموش کرد؟ کودک پاسخ داد: این چپیه! شیخ گفت: فرزندم! همانا این مرد پدر توست!
جمله مریدان از این درایت شیخ کف و خون قاطی کرده و خشتکبدریدندی و راه بیابان در پیش گرفتندی
- ۸۵۶
- ۲۸ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط