آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت 
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت 
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد 
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت 
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت 
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت 
مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت 
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت 
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی 
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت 
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید 
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت 
دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول 
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت 
همنوای دل من بود به هنگام قفس 
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت🌷

هوشنگ ابتهاج🌷#کمپین_حال_خوب🌷🌱
دیدگاه ها (۱)

ای دو چشمت سبب و علت پیدایش صبحدیده بگشا کهجهان منتظر آغاز ا...

اجازه دهید کلماتتان، باعث قوت قلب دیگران شود، الهام بخش شان ...

در روی زمین چیزی نیست که بتواند در مقابل کسی که هیچ گاه مقاو...

اونقدر آدمها قبل من و تو غصه خوردن، لب پنجره سیگار کشیدن، عا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط