کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد... ندا آمد بر در خا
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد... ندا آمد بر در خانه ام بیا ، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !...
هر چه بود باز بود...
گفتم : خدایا بر کدامین در بکوبم؟!...
ندا آمد : این را گفتم که بیایی وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم ... کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ... ... ... وقتی خدارا دارم بی نیاز از هرکسی هستم .
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !...
هر چه بود باز بود...
گفتم : خدایا بر کدامین در بکوبم؟!...
ندا آمد : این را گفتم که بیایی وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم ... کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ... ... ... وقتی خدارا دارم بی نیاز از هرکسی هستم .
۱۷۷
۰۴ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.