قدرنشناس عزیزم نیمه ی من نیستی

قدر‌نشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی
قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی!

مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی
مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی

من غبارآلود ِهجرانم تو اما مدتی ست
عهده دار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی

یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست
بعد ِمن اندازه ی یک عشق روشن نیستی

لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل
از گزند ِ بادهای هرزه ایمن نیستی

چون قیاسش می کنی با من، پس از من هرکسی
هرچه گوید عاشقم،می‌گویی:"اصلا نیستی"

...
دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم
اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی!!


#کاظم_بهمنی
دیدگاه ها (۱)

شبیه "تو" هر شاعری می داشت.تمام شهربه خشکسالی واژهمبتلا می ش...

اندوه ها درمن شعله ور استابر ها در من در حال بارشنیمی آتشمنی...

ومن تازگی کشف کرده ام روی زمینموجوداتی زندگی میکنند ناشناخته...

در آغوش تنهایی زمان و عشق را پرسه میزنماحساسم را میبلعم تلخ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط