🎻🎼💗내 마피아 남편💗🎼🎻
🎻🎼💗내 마피아 남편💗🎼🎻
PART:15End
[دوماه بعد]
(صبح ساعت ۸:۰۰)
ا.ت:کوککککککککک*با جیغ*
کوک:چیشیده*خوابالو*
ا.ت:بچههه دارههه میادددد*جیغ*
کوک:باشه باشه الان اماده میشم
کوک زود لباس پوشید و ا.ت رو تو ماشین گذاشت و با احتیات میروند که به
بیمارستان옥정현 رسید زود ا.ت رو برند استایل بلند کرد و وارد بیمارستان شد
یه پرستار نزیکشون شد و کوک ا.ت رو روی تخت شرخ دار گذاشت و همراهی با پرستارها و دکتر تا در اتاق عمل رفت
[پرش زمانی به ۳:۰۰ساعت بعد]
دکتر: ببخشید شما همسر خانوم ا.ت هستید
کوک:بله
دکتر:بهتون تبریک میگم اقای کوک بچتون سالم و سرحال به دنیا اوردیم
کوک:خیلی ازتون ممنونم اقای دکتر،حال زنم چطوره
دکتر:ایشون هم حالشون خوبه میتونید به دیدنشون برید
کوک وارد اتاق شد
ا.ت:مینسو حالش خوبه*ضعیف**اسم بچشونه*
کوک:اره قشنگم
یکی از پرستارا بایه کالسکه شیشه ای که مینسو توش بود وارد اتاق شد
پرستار میسو رو داد دست کوک و از اتاق خارج شد
کوک:کوچولو بابا بگو با با
ا.ت:وای کوک اون بچه تازه یک روزشه بعد انتظار داری برات اهنگ باتر رو بخونه
کوک:مینسو بابا بگو smooth like butter
ا.ت:بسه بده من بچه رو شیر بدم گشنشه
کوک:عااا اره بیا
[پرش زمانی به ساعت۱۰:۰۰شب]
ا.ت:وای که دارم از خستگی میمیرم
کوک:همچنین
ا.ت:من میرم به مینسو شیر بدم
کوک:باشه
از زبان ا.ت:
داشتم به مینسو شیر میدادم که کوک آمد تو اتاق کنار مینسو دراز کشید
کوک:ببین چه ملچ ملوچی میکنه پرووو اینا قبلاً مال من بوده
ا.ت:کوککککککک
کوک:چیه خوب دارم راستشو میگم*خنده*
بعد از شیر دادن به مینسو گذاشتمش تو گهوار کنار تختمون و رفتم تو بغل کوک خوابیدم
(۳سال بعد)
ا.ت:بیا اینجا بچه لباساتو عوض کنم
مینسو:نمیخوام*میره اتاق کار کوک*
کوک هم مینسو رو بلند میکنه میزاره رو پاش
کوک:چرا مامانت اینقدر عصبانیه
مینسو:نمیدونم*اره نمیدونی:/*
ا.ت با شتاب در اتاق کوک رو باز میکنه
کوک:یا حضرت نامجون
ا.ت:پیدات کردم وروجک بیا لباساتو عوض کنم
مینسو:نمیخوام
کوک:با عمو جیمین و عمه نارا میریم بیرون تو رو هم نمیبریم
مینسو:باشه الان لباسمو عوض میکنم
از زبان ادمین:
همشون لباساشون رو عوض کردن *پست میکنم*و با نارا و جیمین به شهربازی رفتن
و کلی خوش گذروندن ؛
این بود زندگی ما ♡
.............................♡پایان♡........................
نظرتون رو تو کامنتا بگین ممنونم
PART:15End
[دوماه بعد]
(صبح ساعت ۸:۰۰)
ا.ت:کوککککککککک*با جیغ*
کوک:چیشیده*خوابالو*
ا.ت:بچههه دارههه میادددد*جیغ*
کوک:باشه باشه الان اماده میشم
کوک زود لباس پوشید و ا.ت رو تو ماشین گذاشت و با احتیات میروند که به
بیمارستان옥정현 رسید زود ا.ت رو برند استایل بلند کرد و وارد بیمارستان شد
یه پرستار نزیکشون شد و کوک ا.ت رو روی تخت شرخ دار گذاشت و همراهی با پرستارها و دکتر تا در اتاق عمل رفت
[پرش زمانی به ۳:۰۰ساعت بعد]
دکتر: ببخشید شما همسر خانوم ا.ت هستید
کوک:بله
دکتر:بهتون تبریک میگم اقای کوک بچتون سالم و سرحال به دنیا اوردیم
کوک:خیلی ازتون ممنونم اقای دکتر،حال زنم چطوره
دکتر:ایشون هم حالشون خوبه میتونید به دیدنشون برید
کوک وارد اتاق شد
ا.ت:مینسو حالش خوبه*ضعیف**اسم بچشونه*
کوک:اره قشنگم
یکی از پرستارا بایه کالسکه شیشه ای که مینسو توش بود وارد اتاق شد
پرستار میسو رو داد دست کوک و از اتاق خارج شد
کوک:کوچولو بابا بگو با با
ا.ت:وای کوک اون بچه تازه یک روزشه بعد انتظار داری برات اهنگ باتر رو بخونه
کوک:مینسو بابا بگو smooth like butter
ا.ت:بسه بده من بچه رو شیر بدم گشنشه
کوک:عااا اره بیا
[پرش زمانی به ساعت۱۰:۰۰شب]
ا.ت:وای که دارم از خستگی میمیرم
کوک:همچنین
ا.ت:من میرم به مینسو شیر بدم
کوک:باشه
از زبان ا.ت:
داشتم به مینسو شیر میدادم که کوک آمد تو اتاق کنار مینسو دراز کشید
کوک:ببین چه ملچ ملوچی میکنه پرووو اینا قبلاً مال من بوده
ا.ت:کوککککککک
کوک:چیه خوب دارم راستشو میگم*خنده*
بعد از شیر دادن به مینسو گذاشتمش تو گهوار کنار تختمون و رفتم تو بغل کوک خوابیدم
(۳سال بعد)
ا.ت:بیا اینجا بچه لباساتو عوض کنم
مینسو:نمیخوام*میره اتاق کار کوک*
کوک هم مینسو رو بلند میکنه میزاره رو پاش
کوک:چرا مامانت اینقدر عصبانیه
مینسو:نمیدونم*اره نمیدونی:/*
ا.ت با شتاب در اتاق کوک رو باز میکنه
کوک:یا حضرت نامجون
ا.ت:پیدات کردم وروجک بیا لباساتو عوض کنم
مینسو:نمیخوام
کوک:با عمو جیمین و عمه نارا میریم بیرون تو رو هم نمیبریم
مینسو:باشه الان لباسمو عوض میکنم
از زبان ادمین:
همشون لباساشون رو عوض کردن *پست میکنم*و با نارا و جیمین به شهربازی رفتن
و کلی خوش گذروندن ؛
این بود زندگی ما ♡
.............................♡پایان♡........................
نظرتون رو تو کامنتا بگین ممنونم
۳.۴k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.