ای دل من،
ای دل من،
گرچه در اين روزگار
جامه ی رنگين نمیپوشی به كام
باده ی رنگين نمینوشی ز جام
نُقل و سبزه
در ميان سفره نيست
جامت از آن می كه میبايد
تهی است
ای دريغ از «تو»
اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از «من»
اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از «ما»
اگر کامی نگيريم از بهار
گر نکوبی شيشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ ...
#فریدون_مشیری
گرچه در اين روزگار
جامه ی رنگين نمیپوشی به كام
باده ی رنگين نمینوشی ز جام
نُقل و سبزه
در ميان سفره نيست
جامت از آن می كه میبايد
تهی است
ای دريغ از «تو»
اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از «من»
اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از «ما»
اگر کامی نگيريم از بهار
گر نکوبی شيشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ ...
#فریدون_مشیری
۵.۸k
۰۲ آذر ۱۴۰۰