زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافروز که از سرو کنی آزادم
دیدگاه ها (۸)

"خدا" در چشمان کودکی بود.که عید را با نفرت می گذراند."خدا" ا...

زن ،، بام نیست تا برای هواخوری به سراغش بروی "آسمان" است پرو...

دریا لب ساحل را ، هر ثانیه می بوسداین سنت او عشقست،عشقی که ن...

کجاست عشق که تا قید آبرو بزنیمبه کوی میکده ها باز ، های و هو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط