پارت اول ویو آمی
پارت اول (ویو آمی ):
امروز یک روز برفیه و من دارم به سمت شرکت می رم. آقای بک یه جین امروز خودش رفته شرکت. مارنی هم دو ساعت زودتر از من اومده شرکت چون امروز توی شرکت یک مهمون خاص داریم. پسر بزرگتر رییس ، آقای یه سون قراره به شرکت بیا و توی fashion mode شرکت کنه.
اوه ، اون مارنیه که داره به سمت سالن همایش میره ؟! آره خودشه :
ـ مارنی، مارنی . صبر کن .
م: آمی اومدی ؟! آقای یه جین یک ساعته که دنبالت میگرده .
ـ دنبال من ؟! چی شده یعنی.
م : نمی دونم حالا برو ببین چی شده . خیلی عصبی بود.
ـ باشه من رفتم . راستی آقای یه جین الان کجاست ؟ ( من درحال دویدن به سمت پله ها )
م : توی اتاق خودش.
ویو مارنی :
م : چرا هیچ وقت هیچ جیز درست و به موقع حاضر نیست ؟ ( من درحال داد زدن )
کارمند : مارو ببخشید خانم مارچ. دیگه تکرار نمیشه.
م : باشه این دفعه می بخشمت . حالا برو به کارت برس .
من امروز سرم خیلی شلوغه چون آقای بک یه سون خیلی سخت گیری هستن ، میترسم یک چیزی آخر سری اشتباه از آب در بیاد و همه سر من داد بزن. البته بیشتر سر آمی داد میزنن چون آمی ، مدیر برنامه این fashion mode بود. حالا نمی دونم آقای یه جین باهاش چیکار داره. ( تلفن مارنی زنگ می خورد .)
م : آلو ، خوبی نام سان ؟
ن : آره خوبم . چه خبرا ؟ برنامه خوب پیش میره ؟
م : نه، خیلی نگرانم سان . می ترسم با این همه زحمتی که کشیدم بازم یه چیزی از یادم بره .
ن : نه ، نگران نباش . همه چی درست پیش میره . مارنی من باید برم مشتری دارم . با آرزوی موفقیت.
م : ممنون سان کوچولو.
ویو یه جین :
ج : چرا پدرم تلفنام رو جواب نمیده ؟ ( با ناراحتی تمام ) همیشه این کارو می کنه . هیچ وقت به تلفنام جواب نمیده .
آقای کانگ ( راننده ): ناراحت نباشید قربان . حتما کار واجبی دارن که نمیتونن به تلفنشون جواب بدن .
ج : چرا آمی نمیاد ؟ خوب شد گفتم که کار واجب دارم زودتر بیا .
( آمی در زد و وارد شد )
ـ منو ببخشید قربان که دیر اومدم.
ج : باشه حالا که اومدی بیا به تولیدی زنگ بزن و بپرس که چرا لباس هارو نفرستادن؛ بهشون بگو زودتر لباسا رو بفرستن . ۲ ساعت دیگه fashion mode شروع میشه .
ـ بله قربان . همین الان این کارو می کنم .
ج : آقای کانگ توهم برو و آماده سازی سالن رو تموم کن .
« پایان پارت اول »
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
اینم از پارت اول . امیدوارم موقع خواندنش بهتون خوش بگذره . بای بای 🖐️🖐️🖐️🖐️🖐️🖐️🖐️🖐🏽🖐🏻🖐🏿🖐🏽
امروز یک روز برفیه و من دارم به سمت شرکت می رم. آقای بک یه جین امروز خودش رفته شرکت. مارنی هم دو ساعت زودتر از من اومده شرکت چون امروز توی شرکت یک مهمون خاص داریم. پسر بزرگتر رییس ، آقای یه سون قراره به شرکت بیا و توی fashion mode شرکت کنه.
اوه ، اون مارنیه که داره به سمت سالن همایش میره ؟! آره خودشه :
ـ مارنی، مارنی . صبر کن .
م: آمی اومدی ؟! آقای یه جین یک ساعته که دنبالت میگرده .
ـ دنبال من ؟! چی شده یعنی.
م : نمی دونم حالا برو ببین چی شده . خیلی عصبی بود.
ـ باشه من رفتم . راستی آقای یه جین الان کجاست ؟ ( من درحال دویدن به سمت پله ها )
م : توی اتاق خودش.
ویو مارنی :
م : چرا هیچ وقت هیچ جیز درست و به موقع حاضر نیست ؟ ( من درحال داد زدن )
کارمند : مارو ببخشید خانم مارچ. دیگه تکرار نمیشه.
م : باشه این دفعه می بخشمت . حالا برو به کارت برس .
من امروز سرم خیلی شلوغه چون آقای بک یه سون خیلی سخت گیری هستن ، میترسم یک چیزی آخر سری اشتباه از آب در بیاد و همه سر من داد بزن. البته بیشتر سر آمی داد میزنن چون آمی ، مدیر برنامه این fashion mode بود. حالا نمی دونم آقای یه جین باهاش چیکار داره. ( تلفن مارنی زنگ می خورد .)
م : آلو ، خوبی نام سان ؟
ن : آره خوبم . چه خبرا ؟ برنامه خوب پیش میره ؟
م : نه، خیلی نگرانم سان . می ترسم با این همه زحمتی که کشیدم بازم یه چیزی از یادم بره .
ن : نه ، نگران نباش . همه چی درست پیش میره . مارنی من باید برم مشتری دارم . با آرزوی موفقیت.
م : ممنون سان کوچولو.
ویو یه جین :
ج : چرا پدرم تلفنام رو جواب نمیده ؟ ( با ناراحتی تمام ) همیشه این کارو می کنه . هیچ وقت به تلفنام جواب نمیده .
آقای کانگ ( راننده ): ناراحت نباشید قربان . حتما کار واجبی دارن که نمیتونن به تلفنشون جواب بدن .
ج : چرا آمی نمیاد ؟ خوب شد گفتم که کار واجب دارم زودتر بیا .
( آمی در زد و وارد شد )
ـ منو ببخشید قربان که دیر اومدم.
ج : باشه حالا که اومدی بیا به تولیدی زنگ بزن و بپرس که چرا لباس هارو نفرستادن؛ بهشون بگو زودتر لباسا رو بفرستن . ۲ ساعت دیگه fashion mode شروع میشه .
ـ بله قربان . همین الان این کارو می کنم .
ج : آقای کانگ توهم برو و آماده سازی سالن رو تموم کن .
« پایان پارت اول »
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
اینم از پارت اول . امیدوارم موقع خواندنش بهتون خوش بگذره . بای بای 🖐️🖐️🖐️🖐️🖐️🖐️🖐️🖐🏽🖐🏻🖐🏿🖐🏽
- ۲.۲k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط