سلا مولای غریبم
سلا مولای غریبم
سلام تنها ترین سردار
آقاجانم
. . .
هوا صاف است... مشغولند دهباشان به دهباشی
و چوپانان به چوپانی، کشاورزان به سمپاشی
کسی انگار یادش نیست، اینجا جای تو خالی ست
و قصر انتظارت هست در حال فروپاشی
کسی دیگر نمی ترسد که هر شب بادهای مست
رها هستند بین کوچه ها سرگرم عیاشی
ولی نه... آن طرف تر، پشت پرچین های پاییزی
نسیم آماده است آید به پابوس تو فراشی
خبر می آورد "باباخبر" از روزهایی که
نمی ترسند گنجشکان دگر از حوض نقاشی
به زودی می رسی با بقچه ای از یاس در دستت
به یاد مادرت در کوچه هامان یاس می پاشی
به زودی می رسی... تا پیش از آن هر شب دعاگویم
سلامت باشی ای خورشید دل ها هرکجا باشی
سلام تنها ترین سردار
آقاجانم
. . .
هوا صاف است... مشغولند دهباشان به دهباشی
و چوپانان به چوپانی، کشاورزان به سمپاشی
کسی انگار یادش نیست، اینجا جای تو خالی ست
و قصر انتظارت هست در حال فروپاشی
کسی دیگر نمی ترسد که هر شب بادهای مست
رها هستند بین کوچه ها سرگرم عیاشی
ولی نه... آن طرف تر، پشت پرچین های پاییزی
نسیم آماده است آید به پابوس تو فراشی
خبر می آورد "باباخبر" از روزهایی که
نمی ترسند گنجشکان دگر از حوض نقاشی
به زودی می رسی با بقچه ای از یاس در دستت
به یاد مادرت در کوچه هامان یاس می پاشی
به زودی می رسی... تا پیش از آن هر شب دعاگویم
سلامت باشی ای خورشید دل ها هرکجا باشی
۵۳۵
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.