تو لب گشودی و من محو یک سلام شدم

تو لب گشودی و من محو یک سلام شدم
و بی مقدمه درگیر این درام شدم

ورق زدی و تمام دلم به حرف افتاد
ورق زدی و به حرف تو زود خام شدم

چه سطرهای عزیزی که رد شدی از من
چه فصلهای قشنگی که نردبام شدم

دو فصل خواندی و ول کردی انتهایم را
دو فصل رفتی و پنداشتی تمام شدم

ورق ورق شدم و در غروب بُر خوردم
و در مسیر عبور تو قتل عام شدم

غرور ساکت من در مرور ساده تو:
مرا درست نخواندی و من حرام شدم
دیدگاه ها (۱۵)

ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ....ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ " ﺗــــــــﻮ " ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ " ﺗــ...

در " نقاشی هایم " تنهاییم را پنهان می کنم...در " نوشته هایم ...

دلـم گرفتــه اسـت یــا دلگیرم یـا شایـد هـم، دلـم گیـر اسـت ...

ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ " ﭘﺎﯾﯿﺰ " ﺭﺍ ؟؟؟!!!ﭼﻘﺪﺭ ﻋﺠﻮﻝ ﺍﺳﺖ ؟ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻣﺪﻥ ...ﺍﻧﮕﺎﺭ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط