تا حالا بی دلیل گریه کردی
تا حالا بی دلیل گریه کردی
برای چشمان مردی که دیگر
پیدا به زندگیت نمی شود؟
تا حالا با گریه کردن
دلت تنگ تر شده است
برای روزهایی که
دیگر هیچ وقت بر نمی گردد؟
تا حالا به بغضی از سر مهربانی
لبخند خفه کننده زده ای ؟
مثلا یک روز بیایید
این آمدن که می گویم
همه اش مثال است
مثلا بیایید که بگوید دیگر نمی آید
مثلا نگاهش را از نگاهت بدزدد
تا بغض چشمانت به چشمانش نخورد
مثلا زبانت بلند شود که حرف بزند
اما باز با ضربه غرور زمین بخورد
اینجا دیگر مثال و بی مثال
دارد برای نوشتنم سخت می شود
خاطره است دیگر می آید و
درست بر پیشانی ام شکلیک می شود
می آید و روزگار چشمانم را سیاه می کند
این چه دوست داشتنی است دیگر !
نه می ماند و نه می رود
فقط ما بین زندگی ام
خوش و ناخوش می شود
این ها همه اش
گناه دوست داشتن است
آنقدر خودش را
به این راه و آن راه می زند
آنقدر برای بودن و دیدنش
دلیل و برهان می تراشد
که تو اصلا یادت می رود
یک جایی و یک لحظه ای
شانه اش را گرفته
به چشمانش زل بزنی
بگویی من تو را تا ابد دوست دارم
من اگر تو نباشی ....
خاک بر سر اشکم شود که
حالا که رفته ای
یادش افتاده سرازیر شود
من چه می دانستم که اگر بروی
همه چی اینطور بارانی می شود؟
خب دوست داشتن که نشانه ندارد
دوست داشتن بی هوا
مرض وجودت می شود
اصلا قرار به دوست داشتن نبود
قرار بود من با تو گاهی یه دیدن
قرار بود من با تو گاهی یه لبخند
قرار نبود من با تو همیشه بودن !
هیچ کدام این قرارها بین ما نبود
اما حالا من می خواهم
زیر همه قرارها بزنم
من می خواهم جر بزنم
به تمام این قول هایمان
من می خواهم با تو باشم تا همیشه
می خواهم با تو بخندم تا جهنم
اخر کاری می کنی فحشت بدهم
لعنتی من کجای دستم را بو کرده بودم
که این طور خندیدنت
بند بند وجودم را پاره می کند ؟
حالا آمده ای و نقل شیرین
از کدام قول بر دهانم می گذاری
که انقدر طعمش وجودم را تلخ می کند ؟
می خواهی بگویی این قرارمان نبود؟
می خواهی بگویی چیزی بین ما نبوده ؟
می خواهی بگویی یک دوستی ساده
را هندی بازی اش نکنیم؟
باشد حرفت قبول
فقط بگو اگر تو دلت برای
این بودنمان نلرزیده
پس چرا چشمانت را
بغض نشسته است ؟
اصلا باشد
تو نرو من قول می دهم عاشقت نشوم
من قول می دهم پای قرارمان بایستم
من قول می دهم با تو تا آخر خطش
به نام خانوادگی بروم
قول می دهم اسمت را بعد رفتنت
بر سقف آسمان فریاد بزنم
اما با تو تا آخرش
همان سلام
شما حالتان چه طور است بمانم
فقط بمان
من با ندیدنت دیوانه می شوم ...
#ماهِ_من
#حمیدرضا_میتران
برای چشمان مردی که دیگر
پیدا به زندگیت نمی شود؟
تا حالا با گریه کردن
دلت تنگ تر شده است
برای روزهایی که
دیگر هیچ وقت بر نمی گردد؟
تا حالا به بغضی از سر مهربانی
لبخند خفه کننده زده ای ؟
مثلا یک روز بیایید
این آمدن که می گویم
همه اش مثال است
مثلا بیایید که بگوید دیگر نمی آید
مثلا نگاهش را از نگاهت بدزدد
تا بغض چشمانت به چشمانش نخورد
مثلا زبانت بلند شود که حرف بزند
اما باز با ضربه غرور زمین بخورد
اینجا دیگر مثال و بی مثال
دارد برای نوشتنم سخت می شود
خاطره است دیگر می آید و
درست بر پیشانی ام شکلیک می شود
می آید و روزگار چشمانم را سیاه می کند
این چه دوست داشتنی است دیگر !
نه می ماند و نه می رود
فقط ما بین زندگی ام
خوش و ناخوش می شود
این ها همه اش
گناه دوست داشتن است
آنقدر خودش را
به این راه و آن راه می زند
آنقدر برای بودن و دیدنش
دلیل و برهان می تراشد
که تو اصلا یادت می رود
یک جایی و یک لحظه ای
شانه اش را گرفته
به چشمانش زل بزنی
بگویی من تو را تا ابد دوست دارم
من اگر تو نباشی ....
خاک بر سر اشکم شود که
حالا که رفته ای
یادش افتاده سرازیر شود
من چه می دانستم که اگر بروی
همه چی اینطور بارانی می شود؟
خب دوست داشتن که نشانه ندارد
دوست داشتن بی هوا
مرض وجودت می شود
اصلا قرار به دوست داشتن نبود
قرار بود من با تو گاهی یه دیدن
قرار بود من با تو گاهی یه لبخند
قرار نبود من با تو همیشه بودن !
هیچ کدام این قرارها بین ما نبود
اما حالا من می خواهم
زیر همه قرارها بزنم
من می خواهم جر بزنم
به تمام این قول هایمان
من می خواهم با تو باشم تا همیشه
می خواهم با تو بخندم تا جهنم
اخر کاری می کنی فحشت بدهم
لعنتی من کجای دستم را بو کرده بودم
که این طور خندیدنت
بند بند وجودم را پاره می کند ؟
حالا آمده ای و نقل شیرین
از کدام قول بر دهانم می گذاری
که انقدر طعمش وجودم را تلخ می کند ؟
می خواهی بگویی این قرارمان نبود؟
می خواهی بگویی چیزی بین ما نبوده ؟
می خواهی بگویی یک دوستی ساده
را هندی بازی اش نکنیم؟
باشد حرفت قبول
فقط بگو اگر تو دلت برای
این بودنمان نلرزیده
پس چرا چشمانت را
بغض نشسته است ؟
اصلا باشد
تو نرو من قول می دهم عاشقت نشوم
من قول می دهم پای قرارمان بایستم
من قول می دهم با تو تا آخر خطش
به نام خانوادگی بروم
قول می دهم اسمت را بعد رفتنت
بر سقف آسمان فریاد بزنم
اما با تو تا آخرش
همان سلام
شما حالتان چه طور است بمانم
فقط بمان
من با ندیدنت دیوانه می شوم ...
#ماهِ_من
#حمیدرضا_میتران
۹.۱k
۰۳ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.