بوی غربت می دهم اما غریبه نیستم گرچه می دانم ک در غریبی ز
بوی غربت می دهم اما غریبه نیستم گرچه می دانم ک در غریبی زیستم مثل رودی بستر این خاک طی کرده ام تابفهمم عاقبت در جستجوی کیستم در لحظه ها بر روی پای اشتیاق لب شکسته از خستگی اما همچنان می ایستم دست بادب برگ های عمر سبزم را ربود گرچه این جا هستم اما در حقیقت نیستم رو بروی اینه شب تاسحر غم می خورم تابدانم عاقبت سایه گمگکشته کیستم ؟؟!!!!
۱.۱k
۰۸ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.