نگرانم نباش

نگرانم نباش
مشت مشت قرص هایم را سر ساعت میخورم
زخم هایم را میپوشم
و آرزوهایم را قدم میزنم هنوز
من
خود زمستانم
نزدیکیم کافه ایست
دنج
مثل سکوت، ساکت
با یک میز
یک صندلی خالی
و یک فنجان بغض دردهایم را قاب میکنم
تا شعرم بیاید
برای کاغذهای بی واژه دفترم
وقتی تو نیستی
اندوه بازترین آغوش زمستانی ست
مرا با خاطرات به جا مانده از تو
تا خرخره می بلعد
اما تو نگرانم نباش
من خوبم
فقط احساس میکنم
کمی مرده ام
همین
نگرانم نباش
من قرص هایم را سر ساعت میخورم
دیدگاه ها (۵)

باید یاد بگیرم تا وقتی از عشق کسیمطمئن نشده ام ؛با او خاطره ...

۳ نشانہ اینکہ عاشقـ شده اید!۱-متن ها و اس ام اس هاے او را دو...

زن ها نمی روند تنها از آنچه که هست،دست می کشند...#ایلهان_برک

:)دییی

part ¹⁴ویو تهیونگیعنی چرا انقدر نگرانم شد؟این همه بلا سرش او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط