نگرانم نباش
نگرانم نباش
مشت مشت قرص هایم را سر ساعت میخورم
زخم هایم را میپوشم
و آرزوهایم را قدم میزنم هنوز
من
خود زمستانم
نزدیکیم کافه ایست
دنج
مثل سکوت، ساکت
با یک میز
یک صندلی خالی
و یک فنجان بغض دردهایم را قاب میکنم
تا شعرم بیاید
برای کاغذهای بی واژه دفترم
وقتی تو نیستی
اندوه بازترین آغوش زمستانی ست
مرا با خاطرات به جا مانده از تو
تا خرخره می بلعد
اما تو نگرانم نباش
من خوبم
فقط احساس میکنم
کمی مرده ام
همین
نگرانم نباش
من قرص هایم را سر ساعت میخورم
مشت مشت قرص هایم را سر ساعت میخورم
زخم هایم را میپوشم
و آرزوهایم را قدم میزنم هنوز
من
خود زمستانم
نزدیکیم کافه ایست
دنج
مثل سکوت، ساکت
با یک میز
یک صندلی خالی
و یک فنجان بغض دردهایم را قاب میکنم
تا شعرم بیاید
برای کاغذهای بی واژه دفترم
وقتی تو نیستی
اندوه بازترین آغوش زمستانی ست
مرا با خاطرات به جا مانده از تو
تا خرخره می بلعد
اما تو نگرانم نباش
من خوبم
فقط احساس میکنم
کمی مرده ام
همین
نگرانم نباش
من قرص هایم را سر ساعت میخورم
- ۳.۰k
- ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط