دیشب قلم به دست گرفتم برای تو

دیشب قلم به دست گرفتم برای تو....
درکودتای دل، نوشتم ازغم، برای تو... گفتی.. دلت شکست ز دست دلبرکی...
گفتی.. که عشق توهم است ،وعاشقی الکی... گفتی..خیانت معشوق تورابه جنون کشید...
گفتی..که رفت ودل ودیده رابه خون کشید... گفتی..که بندبندوجودت بسته بود به او...
گفتی..که عشق که گفته اندجاودانه میشودپس کو... گفتم..خیانت اورابه پای عشق ننویس....
دمی هوس های آنی اورابه پای عاشقی ننویس.... گفتم..که عشق اگرعشق باشدهمیشه می ماند...
عاشق به پای عشق پاک جاودانه می ماند........
دیدگاه ها (۱)

."جمشید، اگه پاییز اینقدی که تو میگی خوبه چرا همه رفته بودنا...

🌾 🍀 روزهایی هست کهباید زیرش خط کشید تا به چشمت بیاید!روزهایی...

خواهم زخدا... خسته ودرمانده نباشیمحبوب خداباشی وشرمنده نباشی...

شش ماه از آن شبِ عمیق گذشته بود. آن اعتراف، آن بوسه‌ی پیمان،...

شش ماه از آن شبِ عمیق گذشته بود. آن اعتراف، آن بوسه‌ی پیمان،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط