کی خدا این دفتر اشعار من معنا شود
کی خدا این دفتر اشعار من معنا شود
ساغر خالی زمی پر از میِ مینا شود
قطره های غصه ام می بارد اندر شعر من
ترسم این است عاقبت این قطره ها دریا شود
غرق امواجش شوم کس نشنود فریاد من
خاطر من بی صدا همچون کف دریا شود
ساحل تسکین من شاید همین است بی کسی
این شبان بی کسی را کی خدا فردا شود
غصه ام را من نهفتم بی صدا در کنج دل
عاقبت از ناله ام این درد من پیدا شود
هر غزل آیینه است بی پرده میگوید سخن
پرده بردارد ز غم صاحبدلان رسوا شود
سوی صحرا می کشاند آنکه مجنون قصد یار
عقل عاقل گیرد و آواره صحرا شود
می کند با آه گرمش سنگ را فرهاد شب
خواب شیرین اش مبادا با نوا پروا شود
ساغر خالی زمی پر از میِ مینا شود
قطره های غصه ام می بارد اندر شعر من
ترسم این است عاقبت این قطره ها دریا شود
غرق امواجش شوم کس نشنود فریاد من
خاطر من بی صدا همچون کف دریا شود
ساحل تسکین من شاید همین است بی کسی
این شبان بی کسی را کی خدا فردا شود
غصه ام را من نهفتم بی صدا در کنج دل
عاقبت از ناله ام این درد من پیدا شود
هر غزل آیینه است بی پرده میگوید سخن
پرده بردارد ز غم صاحبدلان رسوا شود
سوی صحرا می کشاند آنکه مجنون قصد یار
عقل عاقل گیرد و آواره صحرا شود
می کند با آه گرمش سنگ را فرهاد شب
خواب شیرین اش مبادا با نوا پروا شود
۱.۷k
۰۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.