(☆my idol☆)پارت ۴
یهو باران چرخید و یدونه با پاش زد تو صورت پسره...دماغ پسره پر خون شد...
دوستای پسره ریختن سرشون ولی باران و نیلو همه رو زدن...
یهو صدای آژیر پلیس امد...
پلیس:ببخشید خانم ها شما باید با ما بیاین
نیلو:آقا وایسا ببخشید ولی یعنی چی مگه تقصیر ماست خودشون شروع کردن
پلیس:وقتی رسیدیم اداره ی پلیس حرف میزنیم
نیلو و باران رو سوار اون ماشین کردن و پسرا رو سوار یه ماشین دیگه...
چند دقیقه همونجا نشسته بودن تا مامان نیلو امد...
مامان نیلو:دخترا حالتون خوبه؟؟(نگران و با گریه)آخه این چه کاریه می کنین
نیلو:اما مامان ما که گفتیم تقصیر ما نبود اونا شروع کردن
پلیس:خانم صحبت می کنیم...لطفا به ما بگین از اولش چیشد
امیرعلی(یکی از پسرا):آقا هیچی ما داشتیم رد می شدیم یهو یکی از دوستام حواسش نبود خورد به شونه ی اون دختر لباس سبزه(باران رو میگه)... ما هم معذرت خواهی کردیم ولی اونا گوش نکردن و افتادن به جونمون
نیلو:آقا اصلا هم این طور نیست من و دوستم کاری با این پسرا نداشتیم داشتیم می رفتیم خونه که یهو مزاحمتون شدن...اینا فقط خجالت می کشن بگن به ۲ تا دختر باختن...
پلیس: به هر حال بازم کار شما جریمه محسوب میشه...دخترا متاسفانه شما به مدت ۳ روز زندانی ما هستید...
باران:وایسا آقا یعنی چه...
دستاشون رو دسبند زدن و بردنشون سمت زندان...
مامان نیلو:نه آقا صبر کنین ولی دخترای من که کاری نکردن مگه میشه بی دلیل اونا رو بفرستین زندان تقصیر پسرا بود...اونا شروع کردن...این کار شما بی انصافیه(داد)
پلیس:خانم اینجا اداره ی پلیسه لطفا سکوت رو رعایت کنید و جرم رو سنگین تر نکنید...الانم بفرمایید خونه ۳ روز دیگه می تونید دختراتون رو ببرید خونه...تمام
مامان نیلو با گریه و عصبانیت گفت:حداقل بزارید یکم با دخترام حرف بزنم قبل از رفتن..
پلیس:فقط ۵ دقيقه...خانم رو راهنمایی کنید لطفا...
سربازا مامان نیلو رو بردن پیش زندان دخترا...
نیلو:ماماننن😭😭😭😭😭
دوتاشون داشتن گریه می کردن...
مامان نیلو:نگران نباشید فرشته های من قول میدم هر روز بهتون سر بزنم فقط ۳ روزه نگران نباشید...
باران:اما خاله ما باید آخر این هفته بریم کره...
مامان نیلو:نگران نباش خوشگلم تا اون موقع آزاد می شید...هر روز واستون غذا درست می کنم و میارم قول میدم...
نیلو:باشه مامان...(با بغض)
مامان:خدافظ فرشته های من الکی چشای خوشگلتون رو خراب نکنید چیزی نشده دیگه...
باران:باشه خاله مرسی...
نیلو:خدافظ مامانیی...
مامان نیلو:خدافظ عشقای من فردا می ببینمتون...بوس هوایی فرستاد😘
بچه ها:باییی ما هم عاشقتیم...
بچه ها لباس زندان رو پوشیدن و رفتن خوابیدن...
شرط:
لایک:۱۰
کامنت:۵
دوستای پسره ریختن سرشون ولی باران و نیلو همه رو زدن...
یهو صدای آژیر پلیس امد...
پلیس:ببخشید خانم ها شما باید با ما بیاین
نیلو:آقا وایسا ببخشید ولی یعنی چی مگه تقصیر ماست خودشون شروع کردن
پلیس:وقتی رسیدیم اداره ی پلیس حرف میزنیم
نیلو و باران رو سوار اون ماشین کردن و پسرا رو سوار یه ماشین دیگه...
چند دقیقه همونجا نشسته بودن تا مامان نیلو امد...
مامان نیلو:دخترا حالتون خوبه؟؟(نگران و با گریه)آخه این چه کاریه می کنین
نیلو:اما مامان ما که گفتیم تقصیر ما نبود اونا شروع کردن
پلیس:خانم صحبت می کنیم...لطفا به ما بگین از اولش چیشد
امیرعلی(یکی از پسرا):آقا هیچی ما داشتیم رد می شدیم یهو یکی از دوستام حواسش نبود خورد به شونه ی اون دختر لباس سبزه(باران رو میگه)... ما هم معذرت خواهی کردیم ولی اونا گوش نکردن و افتادن به جونمون
نیلو:آقا اصلا هم این طور نیست من و دوستم کاری با این پسرا نداشتیم داشتیم می رفتیم خونه که یهو مزاحمتون شدن...اینا فقط خجالت می کشن بگن به ۲ تا دختر باختن...
پلیس: به هر حال بازم کار شما جریمه محسوب میشه...دخترا متاسفانه شما به مدت ۳ روز زندانی ما هستید...
باران:وایسا آقا یعنی چه...
دستاشون رو دسبند زدن و بردنشون سمت زندان...
مامان نیلو:نه آقا صبر کنین ولی دخترای من که کاری نکردن مگه میشه بی دلیل اونا رو بفرستین زندان تقصیر پسرا بود...اونا شروع کردن...این کار شما بی انصافیه(داد)
پلیس:خانم اینجا اداره ی پلیسه لطفا سکوت رو رعایت کنید و جرم رو سنگین تر نکنید...الانم بفرمایید خونه ۳ روز دیگه می تونید دختراتون رو ببرید خونه...تمام
مامان نیلو با گریه و عصبانیت گفت:حداقل بزارید یکم با دخترام حرف بزنم قبل از رفتن..
پلیس:فقط ۵ دقيقه...خانم رو راهنمایی کنید لطفا...
سربازا مامان نیلو رو بردن پیش زندان دخترا...
نیلو:ماماننن😭😭😭😭😭
دوتاشون داشتن گریه می کردن...
مامان نیلو:نگران نباشید فرشته های من قول میدم هر روز بهتون سر بزنم فقط ۳ روزه نگران نباشید...
باران:اما خاله ما باید آخر این هفته بریم کره...
مامان نیلو:نگران نباش خوشگلم تا اون موقع آزاد می شید...هر روز واستون غذا درست می کنم و میارم قول میدم...
نیلو:باشه مامان...(با بغض)
مامان:خدافظ فرشته های من الکی چشای خوشگلتون رو خراب نکنید چیزی نشده دیگه...
باران:باشه خاله مرسی...
نیلو:خدافظ مامانیی...
مامان نیلو:خدافظ عشقای من فردا می ببینمتون...بوس هوایی فرستاد😘
بچه ها:باییی ما هم عاشقتیم...
بچه ها لباس زندان رو پوشیدن و رفتن خوابیدن...
شرط:
لایک:۱۰
کامنت:۵
- ۳.۶k
- ۰۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط