کودکی
کودکی
که با لواشک گاز زدهاش
در نیمکت آخر کلاس
غافلگیر شده
بدهکاری که تلفن را بر میدارد
و به صدای آن سوی خط میگوید:
خانه نیستم
مظنونی
که پای مصنوعیاش را
در صحنهی جرم جا گذاشته...
همهی اینها من بودم!
وقتی که میگفتم:
دوستت ندارم...
و تو میدانستی
دارم دروغ میگویم...
حامد ابراهیمپور
که با لواشک گاز زدهاش
در نیمکت آخر کلاس
غافلگیر شده
بدهکاری که تلفن را بر میدارد
و به صدای آن سوی خط میگوید:
خانه نیستم
مظنونی
که پای مصنوعیاش را
در صحنهی جرم جا گذاشته...
همهی اینها من بودم!
وقتی که میگفتم:
دوستت ندارم...
و تو میدانستی
دارم دروغ میگویم...
حامد ابراهیمپور
- ۳۲۸
- ۱۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط