از باغ می برند چراغانی ات کنند

از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند

«فاضل نظری» #بخون
دیدگاه ها (۱)

‌رمان«جنگل»نویسنده «هارلن کوبن»پاول، دادستان نیوجرسی، هنوز ع...

گفت ماهیخوار با ماهی ز دورکه چه میخواهی ازین دریای شورخردی و...

کتاب «حکمت شادان»کتابی‌ست از فریدریش نیچه که در سال 1882 منت...

ای بی تو حیات‌ها فسردهوی بی‌تو سماع مرده مردهما بر در عشق حل...

خیلی زود یاد گرفتم که عضو یه اقلیتم. مخصوصا که #مدرسه سفیدپو...

خیلی زود یاد گرفتم که عضو یه اقلیتم. مخصوصا که مدرسه سفیدپوس...

موج روشنگری:🖌در خصوص دلایل خودسوزی جوان اهوازی مرحوم احمد با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط