هم غرق اشک رفتن من را نظاره کرد

هم غرق اشک رفتن من را نظاره کرد

هم لحظه های آمدنم را شماره کرد

تا دید می روم ز کنارش به سوی آب

با مشک آمد و به لبانش اشاره کرد

حالا نشسته منتظرم زیر آفتاب

با این خیال خوش که عمو فکر چاره کرد

تنها نه آب آبرویم را به خاک ریخت

مشکی که تیر خورد و دلم پاره پاره کرد

ای خاک بر سرم که به او خنده می کند

یک دشت دشمنی که به اشکش نظاره کرد
@akhare_zaman
⛅ ️ أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ⛅ ️
دیدگاه ها (۱)

دل داده ام به نغمه ی ادرک اخای توبا من چه کرد شور برادر بیای...

بی شک تو صبح روشن شب های تیره ایخورشیدی و به ظلمت این شام چی...

نگاهت آب را شرمنده می کرددل مهتاب را شرمنده می کردسرت وقتی ب...

بگو که یک شبه مردی شدی برای خودتو ایستاده ای امروز روی پای خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط