.......... تنها برای پدرم ..........
.......... تنها برای پدرم ..........
باذن الله ... بسم الله ...
نمی دانم در تعریف مقام " جان باز " یت ....
برای واژه ی " جان " معادلی کمتر از جان بیابم یا هم پرواز آن " باز " شکاری باشم که مقتدرانه سایه اش بر مرز های کشورمان گسترده است ؟؟!
ولی در هر حال من خاک پای توام تکیه گاه من...
بابای خوبم !.....
هر آن دم که ترکش سرد سربی تن ملولت را می آزارد ، ترکش نگاه پر دردت را که همیشه از دیگران پنهان می داری ...
دل مرا ، بیشتر می شکافد و گلویم را چون سینه مسموم و شیمیایی ات به شدت می فشارد .....
تکیه گاهم !.....
من هم با تو درد میکشم .....
اما تو ، درد فراغ از دوستان و یارانت و من ...
درد آب شدن نگاهت و پژمرده شدن روز به روز چهره ماهت ....!!
هنگامی که دست گرم و مهربانت را بر روی گیسوانم احساس میکنم و بوسه ای بر صورت زیبا و دل نشین ات می نشانم .....
با تو .....
تا اوج آسمان پرواز می کنم و غروری سرشار از رشادت های تو تمام وجودم را فرا می گیرد و بیش از پیش به تو افتخار می کنم !......
جنگ تمام شده بابای من !!!
اما ....
مبارزه همچنان برای تو ادامه دارد !!!
تو هنوز هم با جسم سوخته و ریه های بیمار و ترکش های مانده در تن ات در حال جنگیدنی ....
بابای من !.....
تو تجلی ایثار و عشقی ، تو در مکتب معرفت سرمشقی ، تو سر برگ کتاب عشقی (^_^)
به دشمنان نشان میدهم که الگوی من بزرگ مردانی چون شماست ...
اجازه نمی دهم لحظه ای چشم بر خاک پاک میهنم بنهند و هرگز ..... و هرگز ... و هرگز از شهادت در این راه نمی هراسم و جانم را فدای ولایت خواهم کرد ...
گرگ ها خوب بدانند در این ایل غریب گر پدر مرد ، تفنگ پدری هست هنوز ....
پی نوشت :
عیدی امروز به دست سقای کربلاست ...
جانم فدایت عباس (ع) ...
دستانم به فدای دستان بریده ات ...
چشمانم به فدای چشمان تیر خورده ات ...
شفای همه ی بابا هارو میخوام عموجانم ...
اشفع کل مریض ... اشفع .... عموجانم اشفع ....
##عیدتون مبارک دوستان خوبم##
***امضاء :
فرزند یک مرد ، یک اراده ، یک ملت ; دلارام ***
1393/3/12
باذن الله ... بسم الله ...
نمی دانم در تعریف مقام " جان باز " یت ....
برای واژه ی " جان " معادلی کمتر از جان بیابم یا هم پرواز آن " باز " شکاری باشم که مقتدرانه سایه اش بر مرز های کشورمان گسترده است ؟؟!
ولی در هر حال من خاک پای توام تکیه گاه من...
بابای خوبم !.....
هر آن دم که ترکش سرد سربی تن ملولت را می آزارد ، ترکش نگاه پر دردت را که همیشه از دیگران پنهان می داری ...
دل مرا ، بیشتر می شکافد و گلویم را چون سینه مسموم و شیمیایی ات به شدت می فشارد .....
تکیه گاهم !.....
من هم با تو درد میکشم .....
اما تو ، درد فراغ از دوستان و یارانت و من ...
درد آب شدن نگاهت و پژمرده شدن روز به روز چهره ماهت ....!!
هنگامی که دست گرم و مهربانت را بر روی گیسوانم احساس میکنم و بوسه ای بر صورت زیبا و دل نشین ات می نشانم .....
با تو .....
تا اوج آسمان پرواز می کنم و غروری سرشار از رشادت های تو تمام وجودم را فرا می گیرد و بیش از پیش به تو افتخار می کنم !......
جنگ تمام شده بابای من !!!
اما ....
مبارزه همچنان برای تو ادامه دارد !!!
تو هنوز هم با جسم سوخته و ریه های بیمار و ترکش های مانده در تن ات در حال جنگیدنی ....
بابای من !.....
تو تجلی ایثار و عشقی ، تو در مکتب معرفت سرمشقی ، تو سر برگ کتاب عشقی (^_^)
به دشمنان نشان میدهم که الگوی من بزرگ مردانی چون شماست ...
اجازه نمی دهم لحظه ای چشم بر خاک پاک میهنم بنهند و هرگز ..... و هرگز ... و هرگز از شهادت در این راه نمی هراسم و جانم را فدای ولایت خواهم کرد ...
گرگ ها خوب بدانند در این ایل غریب گر پدر مرد ، تفنگ پدری هست هنوز ....
پی نوشت :
عیدی امروز به دست سقای کربلاست ...
جانم فدایت عباس (ع) ...
دستانم به فدای دستان بریده ات ...
چشمانم به فدای چشمان تیر خورده ات ...
شفای همه ی بابا هارو میخوام عموجانم ...
اشفع کل مریض ... اشفع .... عموجانم اشفع ....
##عیدتون مبارک دوستان خوبم##
***امضاء :
فرزند یک مرد ، یک اراده ، یک ملت ; دلارام ***
1393/3/12
۷.۰k
۱۲ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.