مثل چای با عطر هل وسط سرمای زمستان

مثلِ چای با عطرِ هل وسطِ سرمای زمستان،
مثلِ آرامشِ آغوشش در اوجِ تشویش،
مثلِ عطرِ یک آشنا در غریب ترین نقطه جهان،
مثلِ خنکایِ نفس هایش رویِ پیشانی داغِ تبدارت،
مثلِ پنج دقیقه خوابِ صبح،
میچسبد به جان
یکی که اسمش بی هیچ قید و شرطی
رفیق است
در این قطحی واژه ی دوست... #فاطمه_جوادی
دیدگاه ها (۳)

مگه نمیگیهمه چی اشتباههدل دادنامون اشتباههخودمونم کنار هم اش...

باید یکی باشد ...یکی که دزدانه نگاهش کنیدزدانه راه رفتنش را ...

📝 من هنوز در عجبماز غریبه ای که می آیداز هر آشنایی، آشناتر م...

خیلی از عشق ها وسط همین جر و بحث ها پیش می آید با کوتاه آمدن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط