یک صفحه از قران کریم....
یک صفحه از قران کریم....
هر روز بعد از نماز صبح....
گفت: «آیا به تو نگفتم که هرگز نمیتوانی همپای من صبر کنی؟» (۷۵) [موسی] گفت: «اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم، دیگر با من همراهی مکن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهی بود.» (۷۶) پس رفتند تا به اهل قریهای رسیدند. از مردم آنجا خوراکی خواستند، و[لی آنها] از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند. پس در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد، و [بنده ما] آن را استوار کرد. [موسی] گفت: «اگر میخواستی [میتوانستی] برای آن مزدی بگیری.» (۷۷) گفت: «این [بار، دیگر وقت] جدایی میان من و توست. به زودی تو را از تأویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت»: (۷۸) اما کشتی، از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار میکردند، خواستم آن را معیوب کنم، [چرا که] پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی [درستی] را به زور میگرفت.(۷۹) و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسیدیم [مبادا] آن دو را به طغیان و کفر بکِشد. (۸۰) پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد. (۸۱) و اما دیوار، از آنِ دو پسر [بچه] یتیم در آن شهر بود، و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردی] نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم] به حد رشد برسند و گنجینه خود را -که رحمتی از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند. و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی. (۸۲) و از تو در باره «ذوالقرنین» میپرسند. بگو: «به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند.» (۸۳)
@yek_qadam_ta_khoda
««««🌿 🌹 🌿 »»»»
°°°•••یک قدم تا خدا•••°°°
https://telegram.me/yek_qadam_ta_khoda
هر روز بعد از نماز صبح....
گفت: «آیا به تو نگفتم که هرگز نمیتوانی همپای من صبر کنی؟» (۷۵) [موسی] گفت: «اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم، دیگر با من همراهی مکن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهی بود.» (۷۶) پس رفتند تا به اهل قریهای رسیدند. از مردم آنجا خوراکی خواستند، و[لی آنها] از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند. پس در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد، و [بنده ما] آن را استوار کرد. [موسی] گفت: «اگر میخواستی [میتوانستی] برای آن مزدی بگیری.» (۷۷) گفت: «این [بار، دیگر وقت] جدایی میان من و توست. به زودی تو را از تأویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت»: (۷۸) اما کشتی، از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار میکردند، خواستم آن را معیوب کنم، [چرا که] پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی [درستی] را به زور میگرفت.(۷۹) و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسیدیم [مبادا] آن دو را به طغیان و کفر بکِشد. (۸۰) پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد. (۸۱) و اما دیوار، از آنِ دو پسر [بچه] یتیم در آن شهر بود، و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردی] نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم] به حد رشد برسند و گنجینه خود را -که رحمتی از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند. و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی. (۸۲) و از تو در باره «ذوالقرنین» میپرسند. بگو: «به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند.» (۸۳)
@yek_qadam_ta_khoda
««««🌿 🌹 🌿 »»»»
°°°•••یک قدم تا خدا•••°°°
https://telegram.me/yek_qadam_ta_khoda
۲۸۴
۱۷ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.